شیخ مریدی داشت از خاندانی متمول و ثروتمند، البسه فاخر میپوشید و مرکبی زیبا بداشت. فرمود: چون کنی با ثروت پدر؟
عرض بکرد: در راه خدمت به خلق گزارم.
فرمود: چگونه؟
عرض کرد: همه هیئات و مجالس مذهبی شهر را اطعمه و اشربه حلال دهم.
عرض بکرد: از مردان خدا نیست مردی که ثروتش را افزون نکند در خدمت به خلق.
مریدان جمله شیفته گوش فرا دادند. فرمود: یک کرور را دو کرور و دو کرور را چهار کرور و ده کرور را بیست کرور گردان و ده نفر و صد نفر و هزار نفر را بر سر کار بیاور. مرد خدا نداری اش رحمت و دارایی اش رحمت است.
الله اکبر از تدبیر امور که در دست مردان خدا باشد....