امروز پنج شنبه پنجم تیرماه 99. صبح که آمدم سرکار،توی مسیر فکرم به دلار 20 تومن و بالاتر از 20 تومن بود. احتمالا همانطور که از دلار 7 تومنی رسیدیم به 1000 تومن و درصدی از مردم باز هم ازین اتفاق و فرصت هایی که از دست می رود خوشحال بودند، همانطور که از 1000 تومان شد 3000 تومان و باز هم در بر همان پاشنه می چرخید که همیشه چرخیده، از 3000 تومان رسید به 12000 تومان و باز هم روال همان بود که همیشه بوده، از 12000 به 20000 و از 20000 به مبالغ بالاتر هم خواهد رفت و قطعا برای آن قومی که نه اهل تفکر است و نه اهل کتاب خواندن و نه بر هنر و فرهنگ دیگر ارزشی، همان خواهد بود که بوده است و همان خواهد شد که شده بود پیشتر. هر سخن گزافه است جز این سخن که این حاکمان صلاحیت ندارند و ماندنشان باطل است. باطل بوده و باطل خواهد بود.
اگرچه مقایسه نمایشنامه "ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد" نوشته ایرج پزشکزاد با اثری همچون " مرشد و مارگریتا" اثر میخاییل بولگاکف به سان مقایسه محصولات کارخانه های سایپا و ایران خودرو با بنز و جنرال موتورز است، اما به محض شروع نمایشنامه مذکور که شیطان بر زندگی روی زمین قدم می گذارد و در قامت یک انسان وارد زندگی آدم ها می شود، بی اختیار ذهنم به سمت کتاب "مرشد و مارگریتا" رفت.

این که مردی، درست هزار سال پیش، از دوگانه سفر- شراب، سفر را برگزیند و سفر می کند و می نویسد آن چه بر او گذشته است، بازتعریفی است از پختگی، انتخابی بین مسئولیت پذیری و لاقیدی، که در شروع کتاب به صورت کاملا پنهان مطرح می شود. صحبت از "سفرنامه ناصر خسرو" است، شرحی بر سفر هفت ساله ابومعین حمید الدین، ناصر بن خسرو القبادیانی المروزی، که به قصد سفر حج شهرهای بسیاری را گذر می کند و باز میگردد.
در این میان فرهنگ عامه ایرانیان بسیار جذاب روایت شده است. رنج های مرگان. او شویی دارد که بی خبر رفته است و به همین دلیل مرگان اکنون در برزخی است که نمی داند زن است یا بیوه زن. و بدتر از آن ندار است و لذا مدام برایش سخت تر می شود روزگار. برای بچه هایش اتفاقاتی می افتد که اگر اندکی نان در سفره اش داشت این گونه نمی شد. نه هاجر را در بچه سالی شوی می داد، نه عباسش پشمال داستان می شد، نه ابراوش بر او خشم می گرفت و حرمت مادری می شکست. اما، مرگان باید بشکند. چه آن زمان که به او در کشاکش دعواها توهین می کنند، چه آن هنگام که در قبال کار کردنش در خانه مردم مزد کارش را می دهند، چه آن زمان که بر او دل می سوزانند و مهربانی می کنند و چه آن هنگام که دختر شوهر می دهد، چه آن هنگام که در پستوی تاریک خانه ای تنبان از پایش به در می کنند،چه آن زمان که می خواهند آقا بالاسر او باشند و چه آن هنگام که قصد رفتن از زمینج می کند. مرگان مدام در حال شکستن است و لکن او سرسختانه مقاومت می کند. دولت آبادی اگرچه ترسیم گر فضای فقر است لکن مفهوم امید به هیچ عنوان از هیچ صفحه و هیچ صحنه ای از کتاب بیرون نمی رود. جای خالی سلوچ داستان امید است. مفهوم امید در توصیفی که مرگان از آمدن بهار و تابستان برای دخترش هاجر می کند یکی از بی نظیرترین امیدوارانه هاست.