حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

گویند روزی عبدالله را مصیبت بزرگی رسید. گبری برفت و با وی گفت: ای عبدالله . خردمند آن بود که روز نخست آن کند که پس از سه روز خواهد کرد. عبدالله گفت این سخن بنویسید که حکمت است.

این حکایت کوتاه به خوبی گویای احوالات و رفتارهای بسیاری از ما در امور روزمره است. این روزمره ها نه فقط روزمره های عادی یک شخص، بلکه انگار حافظه تاریخی یک ملت است و دستگاه دولتی ما نیز درگیر و دار همین یک روز و سه روزهاست. چه بسا داستان ها که در زندگی ما اتفاق افتاده است و حال که به عقب بازمیگردیم میبینیم مصلحت در آن بود که داستان به روز سوم نکشد و همان روز نخست آن می شد که باید می شد.

شاید مساله پایان جنگ و برجام دو مثال از این نوع عادات و رفتار ما باشد.(جهت اثبات این مدعا اطلاعات و مطالعات بیشتری لازم است). ما باید تصمیم هایی را که در روزهای پایانی این دو پرونده گرفتیم، زودتر می گرفتیم و تا این اندازه متحمل هزینه نمی شدیم.

 بهرحال در زندگی ما مقاطعی هست که باید تصمیم هایی بگیریم و نمیگیریم. چند راه داریم و می مانیم. کدام را انتخاب کنیم؟ جرات تصمیم گیری را انگار در تاریخ روزمره مردمانمان نداشته ایم و نداریم. پدرم نداشت. پدر پدرم نداشت. پدر پدر پدرم هم نداشت انگار و هر مقطعی از تاریخ را که ورق می زنیم انگار خطی از این بحران هست. بحران تصمیم گیری.

انتخاب گزینه درست، گاه مستلزم گذشت زمان است. یعنی گاهی از میان چند گزینه یکی را برمیگزینیم که تاریخ فرارو نشان میدهد، انتخاب ما درست نبوده است. با این حال تعلل در تصمیم گیری به مصلحت نیست. به نظر باید یک زنجیره ای از این تصمیم گیری های نادرست در تاریخ روزمره مردمان و ذهن هشیار جامعه ما باشد که ما این گونه شده ایم. گاه تصمیم نمی توانیم بگیریم. برای ما سخت است. کدام را باید برگزید و لکن پیش می رود زمان، تا جایی که فرصت ها از دست برود و چاره ای نماند. تنها یک گزینه پیش روی ماست و انگار حال خیال ما راحت است. همان را انتخاب می کنیم. اما مصلحت قطعا این نیست که ما فرصت ها را از دست بدهیم.

من جوان ایرانی، این بحران را در تمام زندگیم داشته ام. کنکور و انتخاب رشته. ادامه تحصیل و مساله کار و اشتغال. انتخاب رشته و انتخاب شغل. غولی کثیف به نام خدمت وظیفه اجباری. هر دم با من جوان ایرانی این بحران همراه بوده و هست. حتی در اندیشه هایم نیز انگار این بحران بوده است. بحرانی در تصمیم اندیشه ها. از سر همین تن دادن به تنها راه ممکن است که ما بسیاری از عذاب ها را در تاریخ مان تحمل کرده ایم. به توپ بستن مجلس را تحمل کرده ایم. کشف حجاب را تحمل کرده ایم. کودتای امریکایی را تحمل کرده ایم. انقلاب و انحصارگری را تحمل کرده ایم. حجاب اجباری را تحمل کرده ایم. سربازی اجباری را تحمل کرده ایم. دلار 3500 تومانی را هم تحمل کرده ایم. همه این ها را که بر میگردیم و مرور می کنیم، تاریخ را که از آخر به اول می خوانیم و دوباره که می خوانیمش، همه اتفاقات انگار از این نبود جرات تصمیم گیری بوده است. انگار ما مردمان انتخاب یک گزینه از میان یک گزینه ایم. گمراهی آشکار. الله اعلم که چاره چیست...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی