حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

آیا مدرن بودن به معنای غربی بودن است؟ نسبت مدرنیته و جهان غیر غربی چیست؟ جایگاه ما در دنیای مدرن کجاست؟ آیا مدرنیته سرنوشت محتوم تاریخ بشر است؟

این ها همه سوالاتی است که با مطالعه کتاب "مدرنیته ایرانی" به ذهن خواننده ایرانی خطور می کند. کتابی خالق پرسش و مفهوم و از این جهت ارزشمند. کتابی پر بازخورد از علی میرسپاسی ، رئیس مرکز مطالعات ایران شناسی دانشگاه نیویورک(1)، که در اصل به زبان انگلیسی و برای مخاطبین انگلیسی و غربی نوشته شده، و جلال توکلیان آن را به فارسی بازگردانده است. کتاب در محافل علمی دانشگاهی مورد توجه بوده و در برخی مراکز دانشگاهی به عنوان مرجع درسی انتخاب شده است.  خود نویسنده در مقدمه ای که بر برگردان فارسی نوشته است بیان میدارد: این کتاب در درجه اول برای مخاطبین در غرب نوشته شده است... نگرشی انتقادی به برخی از پیش فرض های غربیان درباره فرهنگ و ارزش های شرقی و اسلامی..." و بعدتر اشاره می کند که اگر برای مخاطبین ایرانی نگاشته شده بود به برخی مسائل بیشتر می پرداخت و به برخی جنبه های تاریخی فرهنگی ورود پیدا میکرد. مخاطب ایرانی دقیقا از همین عدم ورود به جزییات در برخی موضوعات رنج می برد و در خلال خواندن کتاب، جزییات دقیقتری را از کتاب طالب است، لکن این جزییات موجود نیستند و کتاب در برخی بخش ها فقط تیتروار از جنبه های تاریخی جذاب برای مخاطب ایرانی گذر می کند.به نظرم تذکر به جا و به موقع نویسنده در مقدمه کتاب و اعلام هدفش از نگاشتن کتاب،  راه را برای ایراد بر کتاب می بندد. 

کتاب ادامه رساله دکترای میرسپاسی است و از این جهت برای من جذابیت داشت که تقابل بین سنت و مدرنیته را به بحث می گذارد و تلاش میکند مفهوم مدرنیته را بازتعریف کند. مدت ها بود که در تحلیل خودم از دنیای مدرن دچار رکود شده بودم. جایگاه ما در دنیای مدرن کجاست؟ این سوالی بود که ذهن مرا درگیر خودش کرده بود و از آن جا که فرصت مطالعه اندک بود، فکرها تکراری بودند و مفهوم نوینی در مسیر حل این پرسش پدیدار نمی گشت. "مدرنیته ایرانی" از همین جهت با ارزش است. کتاب خالق سوالات جدید است. سوالاتی که مخاطب درگیر با مفهوم مدرنیته را به دنیای جدیدی وارد میکند.

"آن چه امروز سنت پنداشته می شود چه بسا روزی به عنوان بدعت به سختی مورد قبول واقع می شد. نه سنت و نه مدرنیته به خودی خود سبب سعادتمندی  بشر نمی شوند. آن چه مهم است رابطه ای است که ما با سنت های فرهنگی و ارزش های دنیای مدرن برقرار می کنیم." (2)

نویسنده در فصل اول به بیان تقابل سنت و مدرنیته می پردازد. (باز هم باید تاکید کنم که مخاطبین نویسنده غربی ها هستند) نویسنده برخی از نقدهای غرب به جهان غیر غربی را باطل می داند و به "غرب محور بودن تعریف مدرنیته در دنیای غرب" ایراد می گیرد. میرسپاسی به درستی سوالات به جایی را مطرح می کند. آیا مدرنیته یک مفهوم تماما غربی است؟ یا یک مفهوم جهان شمول است و در فرهنگ های مختلف امکان وقوع دارد؟ آیا راه رسیدن به دنیای مدرن همان مسیری است که غرب پیموده است؟ آیا این تصور که جهان سوم به نوعی مراحلی را که در گذشته جهان غرب پیموده، خواهد پیمود، تصور درستی است؟ آیا جهان سوم همان گذشته غرب است؟ این مساله به این معناست که راه توسعه از همان مسیری می گذرد  که غرب رفته است.

او پرسشی اساسی را مطرح می سازد: آیا پدیده "مدرنیته ناگزیر بر مبنای تجربه اخلاقی و فرهنگی اروپا شکل گرفته است و از این رو از درک سایر فرهنگ ها جز به عنوان یک غیر زیر دست ناتوان است؟" او اشاره می کند اگر چنین گزاره ای درست باشد "مدرنیته یک ایدئولوژی اقتدارگرا" است. و تلاش می کند به غرب بقبولاند باب گفتگو با شرق را درباره دنیای جدید باز گذارد. " اگر خشونت از جایی آغاز می شود که گفتگو قبلا از آنجا رخت بربسته، پس گفتمان مدرنیته در بنیادی ترین احکام خود موجد خشونت است. چرا که قبل از آن که گفتگویی آغاز شود باب آن را مسدود کرده است."

سوالات بی شمارند: آیا غربی بودن نشانه مدرن بودن است و غیر غربی بودن نشانه سنتی بودن؟ تعریف دقیق سنت چیست و چه چیزی آن را دست کم از نظر لغوی در تضاد و تقابل با مدرنیته قرار می دهد؟  

نویسنده بال و پر دادن به تقابل مدرنیته و سنت را در برهه ای از تاریخ در راستای اهداف استعماری غرب می بیند: "مدرنیته از همان ابتدای تعریف،  برای توصیف خود، به مثابه پدیده ای معقول، جهان شمول و روشنگر به حضور یک غیر نیز داشت... یک غیر شرقی منفعل، سنتی و غیر عقلانی در برابر دنیای مدرن غرب گذاشته می شود. در عمق گفتمان مدرنیته و در مواجهه با فرهنگ های غیر غربی، خصومتی یافت می شود که واجد دو کارکرد است. یکی این که مانع مشارکت معنادار این فرهنگ ها در ساختن جهان مدرن می شود و دیگر این که آن ها را در جایگاهی قرار می دهد که هم برای رفع و رجوع کارهایشان و هم برای متمدن شدن، خود را به شدت به غرب محتاج حس کنند. این تلقی عمومی از جهان غیر غرب به ایزاری سودمند برای ایدئولوژی های استعماری تبدیل می شود..."

و در جای دیگر اشاره می کند :" در ابتدای جنگ جهانی اول 85 درصد دنیا در سیطره غرب بود. ادوارد سعیدف تیموتی میچل و تیری هنچ و ... نشان داده اند که گفتمان شرق شناسی چگونه در شکل دادن به یک چارچوب تجویزی برای رفتار استعمارگرانه غرب نقش ایفا کرد."

نویسنده در حال بیان پرسش ها و خلق مفاهیم جالبی است. او قطعا از مشکلات جهان اسلام آگاه است (اگرچه در زمان نگارش کتاب مسائل چند سال اخیر را ندیده است). او به خوبی می داند جهان اسلام نگاهی شدیدا خودبرتر بین دارد، با این حال از غرب می خواهد که رفتارش را و تعریفش را از مدرنیته اصلاح کند. به نظر او بیان غرب محور مدرنیته اجازه مشارکت ملل دیگر را در دنیای جدید نمی دهد و این غیر غربی که غرب در تقابل با خود طراحی می کند نهایتا به ضرر مدرنیته تمام می شود. این مسائل تا حدی درست است اما قطعا بررسی و بیان مشکلات جهان شرقی نیز باید در این بازتعریف از دنیای مدرن لحاظ گردد. سوال دیگر این جاست که مشارکت جهان غیر غربی و به ویژه خاورمیانه و جهان اسلام به چه قیمتی خواهد بود؟ آیا می توان بسیاری از جنبه های دموکراتیک را که در غرب تجلی یافته، فدای این مشارکت ساخت؟ نویسنده تا انتهای کتاب این پرسش را بی پاسخ می گذارد. اما در صفحات پایانی کتاب نگرانی خود را از "درست درک نشدن ایده خود توسط مخاطبین اش" ابراز میکند و می گوید به چالش کشیدن بیان غرب محور مدرنیزاسیون مرزها و چارچوب های مشخصی دارد. او آزادی بیان، دوری از خشونت، حقوق بشر، قانون مداری، آزادی های دموکراتیک و فردی و ... را مواردی می شمرد که نباید به بهانه های مختلف مورد تعرض قرار بگیرند.

نویسنده جنبش های بازگشت به اصل را در جوامع غیر غربی، پاسخی به بیان غرب محور مدرنیزاسیون می داند و در فصلی از کتاب تجربه آلمان را بازگو می کند و در بخشی به بیان آرا و افکار جلال آل احمد و علی شریعتی می پردازد. یکی از بخش هایی که برای مخاطب ایرانی جذاب است همین بخش کتاب است. با این حال کتاب خالی از جزییات مهم برای یک ایرانی است. نویسنده از تاثیرگذاری گفتمان بازگشت به اصل بر پدیده انقلاب اسلامی سال 57 سخن می گوید. مطالب برای مخاطب ایرانی جذاب است اما آن چه باید به تفصیل بیان شود ، نیست و همین خواننده را آزار می دهد. نویسنده نباید انتظار داشته باشد که گزاره ای که او تلاش دارد در این بخش بیان کند به راحتی مورد پذیرش قرار بگیرد: "هنگامی که ایدئولوژی انقلاب ایران را به دقت بررسی می کنیم متوجه می شویم که این ایدئولوژی بیش از آن که بازتابی از برخوردی سخت میان مدرنیته و سنت باشد، تلاشی است برای تحقق مدرنیته، از طریق مطابقت آن با تجربه های ملی، تفرهنگی و تاریخی. " او به صراحت می گوید: "من به خیزش اسلام سیاسی در ایران به مثابه تلاشی جدید برای مطابقت با مدرنیته نگاه می کنم." این گزاره او محل بحث های بسیاری است. بحث هایی که او لزومی ندیده است برای مخاطب غربی بیان دارد و تنها با بحث کوتاهی درباره سه فرایند کودتای 28 مرداد، اتفاقات دهه 40 و 50، و تحول در روحانیت شیعه و ایجاد یک آلترناتیو جدی در غیاب آلترنانیو های دیگر که منجر به انقلاب اسلامی شد، انقلاب اسلامی را تلاشی در جهت مدرن شدن دانسته است. میرسپاسی در تکمیل سخن کوتاه خود توضیح داده  که بین تعصب مذهبی" و "گفتمان بازگشت به اصل" تفاوت بنیادین قائل است. تلاش او این است که به مخاطب غربی بفهماند آن چه که به عنوان گفتمان بازگشت به اصل در جوامع مختلف پدید آمده، ناشی از روح مدرنیته است. مدرنیته و بیان غرب محور آن ناگزیر چنین گفتمانی را می آفرینند. او معتقد است گفتمان بازگشت به اصل مکمل و متمم پروژه مدرنیزاسیون دراین جوامع است، گویی که مدرنیته دنیای بی روحی است و بازگشت به اصل روح این دنیای بی روح است.

 

 

پ ن:

1)   ویکی پدیا  

2)   صفحه 17 کتاب

شیخ مریدی داشت از خاندانی متمول و ثروتمند، البسه فاخر میپوشید و مرکبی زیبا بداشت. فرمود: چون کنی با ثروت پدر؟

عرض بکرد: در راه خدمت به خلق گزارم.

فرمود: چگونه؟

عرض کرد: همه هیئات و مجالس مذهبی شهر را اطعمه و اشربه حلال دهم.

عرض بکرد: از مردان خدا نیست مردی که ثروتش را افزون نکند در خدمت به خلق. 

مریدان جمله شیفته گوش فرا دادند. فرمود: یک کرور را دو کرور و دو کرور را چهار کرور و ده کرور را بیست کرور گردان و ده نفر و صد نفر و هزار نفر را بر سر کار بیاور. مرد خدا نداری اش رحمت و دارایی اش رحمت است.

الله اکبر از تدبیر امور که در دست مردان خدا باشد....

تا ساعت دو شب بیدار موندم و طرحی که باید می کشیدم رو کشیدم. این چند روزه چندتا طرح چالشی بهم خورده و با حوصله و تمرکز و بدون غر زدن و به یاد روزها و شبهایی که در  کانون های دانشگاه طرح اجرا میکردیم، همه اون ها رو طراحی کردم. 

ما شکست خورده ایم. ما تقریبا در همه زمینه ها شکست خورده ایم و از همین است که نالانیم و این حس تلخ روزمره ما ناشی از همین شکست سراسری است. نادرست است اگر با یک جناح بندی فکری یا عقیده ای یا صنفی یا سیاسی ، این ما را به یک دسته تقلیل بدهیم. همه ماهایی که در این گستره جغرافیایی به سر میبریم یا به نوعی با این گستره ارتباط خونی یا تاریخی داریم شکست خورده ایم. ما مردمان شکست خورده امروزیم. این به این معناست که شاید بتوان فردایی روشن تصور کرد و در نظر گرفت لکن آن چه امروز هست یک شکست است. ما مردمان شکست امروزیم. این را روزها به من می گویند.

تصور این که زمینه ای یافت بشود که در آن تا ته خراب کاری ها نرفته باشیم سخت است. تقریبا در اکثریت قاطع زمینه ها گند زده ایم و خودمان هم میدانیم. خوب هم میدانیم و لکن از یک روح بی تفاوتی کلان و رنجی که از آن می بریم، بی تفاوت هستیم نسبت به این خرابکاری ها. محیط زیست مان را که نگاه می کنم حرفی برای گفتن نمی ماند. مساله آب را که نگاه می کنم حرفی برای گفتن نمی ماند. مساله اقتصاد را از هر نوع و با هر زاویه ای که نگاه می کنم حرفی برای گفتن نمی ماند. در کدامین زمینه ما شکست نخورده ایم؟ در ورزش چه گلی به سرمان زده ایم؟ در حوزه فرهنگ و هنر جدا چه کرده ایم و چه می کنیم؟ در فرهنگ روزمره مردمانمان، در کوچه و خیابان ما داریم چه می کنیم؟ در دانشگاه ها چه حرفی برای گفتن داریم؟ آلودگی هوا را نگاه کنید. مساله سلامت را نگاه کنید. ما به "عهد و پیمان" و به "راستی و صدق گفتار" تا چه حد پایبندیم؟ آیا ما مردمان شکست خورده اخلاق نیستیم؟ به نظرم هستیم. به نظرم ما در همه زمینه ها شکست خورده ایم. لکن برای من یک سوال اساسی هست. با وجود این شکست تلخ سراسری، چه چیزی ما را سرپا نگه داشته است؟ چه چیزی صبح ما را شب میکند؟ چه چیزی برگی به کتاب تاریخ ما اضافه می کند؟ شاید این احساس شکستی که من دارم نادرست است. یعنی اگر ما در همه زمینه ها شکست خورده بودیم، نباید روزمان ورق می خورد. اما ورق می خورد و این یعنی ما هنوز یک جاهایی هست که شکست نخورده ایم و این مرا می ترساند. این یعنی هنوز جاهایی هست که ما در آن ها وارد نشده ایم. اگر ما مردمان شکستیم ، پس در آن حوزه ها که ما را سرپا نگه داشته اندهم یکی یکی شکست خواهیم خورد.

می دانید، می ترسم از این گونه که می گذرانیم ایام. روزی نه چندان دور ما ضربه سختی خواهیم خورد. روزی که نه آبی برای ما مانده باشد و نه از این حیف المال چیزی به عدالت تقسیم شده باشد. روزی که باید شهرهایمان را با همه تاریخش بگذاریم و بگذریم. کوله بار ما در آن روزها، اندوهی است هزاران ساله. این گونه اگر پیش برویم ، روزی نه چندان دور همه ما شکست خورده ایم، شکستی تلخ و اندوهگین. ما همه چیزمان را فدای این ژست های نابخردانه مان خواهیم کرد. می ترسم. به والله می ترسم، نکند آن دیوهای خیالی بیابان های داستان ها، واقعیت پیدا کنند و به شهرهای ما بیایند. روزی که ما عداب آن چه بدعهدی ما بود را خواهیم چشید. خشک و تر با هم خواهیم سوخت. نادرست است اگر با یک جناح بندی فکری یا عقیده ای یا صنفی یا سیاسی ، این مای شکست خورده را به یک دسته محدود تقلیل بدهیم. همه ما تلخی این شکست را خواهیم چشید، اگر راه ناصواب را ادامه دهیم...

پ ن: همه دوستان روحیه مرا و امید مرا به آینده و خوش بینی مرا می شناسند. این متن صرفا بر اساس یک حس موقت نوشته شده است و به منزله تلنگری است به خودم و هرگز نباید به عنوان تغییری در دیدگاه من نسبت به مسیر تلقی شود. ایمان راسخ دارم که مجاهدت مردان خدا کارساز خواهد بود...

چون به گفتگو نشستیم و شنیدن ندانست، فرمود: مع الوصف، الأسف و الأسف. 

با همه این توصیفات، تاسف برای توست.

حکمت آن که آن چه باید برداشت میکردیم از مزرعه گفتار او بر بداشتیم و باقی همه به سیاهه بی حاصلحان ناارزش سپردیم. الله اعلم از تدبیر امور که چگونه باشد...

درس حساب و جبر بود و شیخ بر مریدان ظاهر گشتی و قدمی زدی و جمله مریدان کسی سخنی نگفت تا شیخ سخن بگفت. مسأله مسألتا!!

گر تیمی را 20 هزار هزار هزار تومان1 هزینه باشد در یک فصل و آن تیم 30 بازی کند در لیگ برتر!!! و هر بازی را 30 بازیکن و مربی و دم و دستگاه باشد!! چگونه باشد سهم هر فرد؟

مریدان به کتابت مشغول گشتندی و هر یک مدام قلم در جوهر بزد و جوهر بنوشت بر کاغذ، لکن کسی را باور نبود انگار و مدام انگار غلطی در حساب آمده است.

شیخ فرمود: پاسخ درست است و لکن باورش سخت. هر یک از ایشان 22 هزار هزار2 عایدش باشد و این گونه ملت تباه خواهد گشت. 

فرمود: بنگر که چگونه ورزشکاران دیگر ایران دل شاد کنند و چگونه باشد محاسبات؟؟

شیخ درس و کلاس ببست و همه را جملگی 20 بداد و فرمود: هر مُلک به مَلِک نیکو آباد باشد. 

برفت و قضا برفت.

1- منظور 20 میلیارد تومان است.

2- منظور 22 میلیون تومان است.

فرمود: قلب مومن مامن امن الهی است،امانت الهی را در آنجا گزارند و امانتدار دل قوی دارد.نشاید هراسی به دل مرد، و نباید اندوهی به انبار دل راهی...

فرمود: و من برای نخستین شب قصد خوابی خوش کردم، دل آسودم و انگار امان است و امان، لکن همچنان پای من می لرزد از این بی امانی که پیش آمد.

آری، انگار مرد را نیاسوده خیال، هماره مرد جنگی را حاضر به نبرد...

این متن را اجبارا به درخواست یکی از سرهنگ های پادگان نوشتم. تماما گردآوری شده از اینترنت است، اما گردآوری مرتب و مناسبی است. تمامی مطالب پس از مطالعه بازنویسی شده اند و نگارش متن علیرغم گردآوری مطالب، کاملا یکنواخت و هماهنگ است.در برخی موارد جهت استفاده برخی افراد مانند دانش آموزان و دانشجویان و حتی سربازان قطعا کاربرد دارد. فایل pdf این نوشته  هم به زودی در وبلاگ قرار می گیرد. لازم به بیان است  متن لزوما دیدگاه نویسنده وبلاگ نیست و بر اساس درخواستی که به اینجانب شده بود تهیه و جهت استفاده افراد منتشر می گردد.

1  چکیده

2 مقدمه

3  متن

         3-1    اهمیت ایمنی، بهداشت و محیط زیست

         3-2     HSE-ME

         3-3     HSE در تاریخ

         3-4      توسعه پایدار 

         3-5      اسلام دین جامع انسان ساز 

         3-6      سلامت و بهداشت در قرآن و اسلام

         3-7      ایمنی در قرآن

         3-8      محیط زیست در قرآن

         3-9      تفاوت نگاه اسلام و قرآن در مساله بهداشت،  ایمنی و محیط زیست با نگاه دنیای غرب  

4     نتیجه گیری

5          منابع  

1         چکیده:

اهمیت مساله بهداشت و سلامت بر کسی پوشیده نیست. آدمی به صورت فطری در جست وجوی سلامتی است و از این رهگذر بهداشت امری است مهم در راه رسیدن به سلامتی.  به علاوه نیروی انسانی نیز یکی از مهمترین ارکان اقتصاد عصر حاضر به شمار می آید. سالیانه هزینه های کلانی به سبب بیماریها و آسیب های شغلی به اقتصاد کشورها وارد می‌شود. انجام اقداماتی که سلامت کارکنان را تامین کند و امکان وقوع حوادث را کاهش دهد که در اصطلاح ایمنی گفته می شود، یکی از موارد مهم در راه اندازی و تداوم فعالیت هر سازمان است. افزون بر این، محیط زیست نیز عاملی مهم در کیفیت زندگی جامعه انسانی است. ترکیب این سه عامل یعنی بهداشت و سلامت، ایمنی و محیط زیست که به اختصار بام یا HSE خوانده می شود یکی از دغدغه های مهم سازمان ها و دولت های امروزی است.

در این مقاله ما این موضوع مهم را در میان آیه های قرآن کاوش کرده ایم. قرآن کتاب جامع راهنما و انسان ساز که معتقدیم مسیر روشن رسیدن به سعادت بشری را به ما نشان داده است، به مقوله سلامت و ایمنی و محیط زیست چگونه پرداخته است؟

در این مقاله ما ابتدا مفهوم HSE و پیدایی آن را بیان کرده ایم. از انقلاب صنعتی و تاثیر آن بر پیدایی مفهوم HSE گفته ایم. درباره توسعه پایدار که امروزه یک مفهوم جدایی ناپذیر از توسعه است سخن گفته ایم و سپس با اشاره به قرآن و روایات اسلامی جست و جویمان در میان آیات در باره موضوع HSE را توجیه کرده ایم. بهداشت و سلامت در قرآن بیشتر از جنبه روح و روان مد نظر است، لذا از آن جا که تمرکز ما بر مفهوم ایمنی و محیط زیست بوده، به این دو مفهوم بیشتر پرداخته شده است. آیات بسیاری که به موضوعات یادشده اشاره دارند و تفسیرهای مربوطه نقل شده و احادیثی نیز در جای مرتبط نقل گردیده است. در بخش محیط زیست از دیدگاه قرآن، برداشت قرآنی از مفهوم توسعه پایدار را شرح داده ایم. تفاوت های دیدگاه های اسلامی و غربی در زمینه HSE  نیز بیان شده  است. در پایان ضمن جمع بندی و نتیجه گیری بحث مربوطه پیشنهاداتی برای پژوهش های بعدی ارائه شده است.

2              مقدمه

شاید هیچ زمانی را در طول تاریخ نتوان یافت که به اندازه امروز مساله محیط زیست پاک و نیروی انسانی سالم و کارآمد مطرح و مورد توجه بوده باشد. صیانت از نیروی انسانی شاغل در بخش های مختلف اقتصادی و مساله حفاظت از محیط زیست امروزه در کانون توجهات خاص و عام قرار گرفته و نه تنها در بخش صنعت و تولید و خدمات و اقتصاد، بلکه در تمامی ابعاد و در برابر تعهدی همگانی و فراگیر مطرح است. در دانشگاه ها ساعت ها زمان صرف پژوهش پیرامون موضوعات مرتبط می شود. در کشور ما معضلات زیست محیطی توجهات گسترده تری را به خود معطوف داشته است، چرا که چند سالی است این معضلات و مشکلات محیط زیستی نمود آشکارتر و پررنگ تری داشته و عموم مردم به صورت مستقیم با معضلاتی همچون آلودگی و کمبود آب مواجه بوده اند. مساله ایمنی و سلامت و بهداشت افراد نیز در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر و در ارتباط با مساله محیط زیست همواره مطرح و مورد توجه بوده است. حوادث محیط کار در ایران و در جهان، از نگاه اقتصادی سالیانه هزینه های بی شماری را به کشورها وارد می سازد. از نگاه انسان دوستی و نوع دوستی نیز این حوادث دلخراش و در برخی موارد بسیار اندوهبار و تاسف آور است. در یک مطالعه موردی بر روی هزینه های ناشی از حوادث کار بر اقتصاد ایران در سال 1391 آماری تامل برانگیز اشاره شده است: 10583 مورد حادثه شغلی، 95812058000 تومان هزینه های تحمیلی ناشی از حوادث،  سرانه انسانی هر حادثه شغلی 9053353 تومان. در همین مقاله آماری از حوادث کار در جهان در سال 1998 بیان می کند: تقریباً در هر سال یک میلیون آسیب شغلی در سرتاسر جهان رخ می دهند که ازاین تعداد 100000 مورد منجر به فوت می شوند. (عطر کار روشن ، علیزاده،1394، ص12 ).

در زمینه تخریب محیط زیست روزنامه شرق در تاریخ 12 دی ماه 1389 در گزارش مفصلی درباره تخریب جنگل ها خسارت نابودی جنگل های ایران را در سال 7،933،200،000،000 تومان و سرعت نابودی جنل های ایران را در طول 30 سال گذشته 320 متر مربع در هر ثانیه می نویسد. ( مرادی، ، خلیلی، 1389،ص 14)

 این آمارهای تکان دهنده گاهی فراتر از تصور روزمره ماست. به این آمارها باید تعداد افزون بیماری های مختلف را نیز در نظر گرفت. اهمیت پرداختن به مساله بهداشت و سلامتی، ایمنی و محیط زیست آشکار و واضح است.  

3         متن

3-1     اهمیت ایمنی، بهداشت و محیط زیست

با وقوع رویدادهایی که در قرن هجدهم در انگلستان و در سالیان بعد در دیگر نقاط اروپا و جهان رخ داد و اصطلاحا  انقلاب صنعتی نام گرفت، تغییرات گسترده ای در سبک تولید و اشتغال رخ داد. استفاده از منابع طبیعی و مواد اولیه اوج گرفت، ماشین بر انسان پیشی گرفت و اندک اندک کارخانه‌ها و کارگاه های صنعتی متعدد پیدا شد. زمین، آهن و زغال سنگ سه عامل مهم و تاثیرگذار شناخته شد و استخراج زغال سنگ و آهن اوج و سرعت گرفت. تولید زغال سنگ  در انگلستان در سال 1800 حدود 10میلیون تن و در سال 1845 به 34 میلیون تن رسید. (سعیدی، 1361، ص 160) میزان تولید آهن در انگلستان نیز در فاصله سال های 1720 تا 1788 از 25000 تن به 68000 تن و در سال 1839 به 1347000 تن رسید. (سعیدی، 1361، ص 161) این اقدامات سبب شد ظرف چند دهه در بسیاری مناطق دودکش های بلند با دودهای غلیظ جایگزین جنگل ها و مراتع و فضاهای سبز شود و آن چه که باقی ماند آلودگی هوا و کوهی از پسماندهای صنعتی و زغال سنگ بود. علاوه بر آلودگی محیط زیست، نیروی انسانی شاغل در بخش های صنعتی نوظهور نیز باید با ماشین هایی کار می کرد که صرفا بر اساس تولید بیشتر طراحی و ساخته شده بودند و هیچ نشانی از ایمنی و در نظر گرفتن سلامت افراد در آن ها دیده نمی شد. کارگران بسیاری دچار آسیب دیدگی های جدی شدند. به علاوه محیط کار آلوده و نامناسب سبب ازکار افتادگی سریع تر کارگران می شد. اگرچه در آغاز، مساله تولید بیشتر بر معضلاتی همچون آلودگی محیط زیست و به خطر افتادن سلامت کارگران سرپوش می گذاشت اما اندک اندک آسیب های جدی این روند مشخص و آشکار شد. زمانی که تصور می شد ماشین حرف اول را می زند  سپری شد و در چند دهه بعد با تخصصی تر شدن کارها و حرفه ها، نیروی انسانی جایگاه و اهمیت ویژه ای پیدا کرد.به طبع سلامت کارکنان هر مجموعه تولیدی و خدماتی اهمیت بیشتری یافت و کم کم مفاهیم ویژه ای همچون ایمنی و قوانین ویژه ای با عنوان ایمنی و استاندارد پدیدار گشت. بشر به زودی پی برد که نمی توان با سرعتی بیش از ظرفیت زمین از آن بهره برد و مفهومی با عنوان توسعه پایدار شکل گرفت. دانشگاه ها تحقیقات و پژوهش های گسترده ای را بر روی روند بهداشت کار و ایمنی و محیط زیست آغاز کردند و کم کم حتی همایش ها، نشست ها و سازمان هایی در سطح ملی و بین المللی شکل گرفت . امروزه لزوم توجه به سلامت نیروی انسانی

گویند روزی عبدالله را مصیبت بزرگی رسید. گبری برفت و با وی گفت: ای عبدالله . خردمند آن بود که روز نخست آن کند که پس از سه روز خواهد کرد. عبدالله گفت این سخن بنویسید که حکمت است.

این حکایت کوتاه به خوبی گویای احوالات و رفتارهای بسیاری از ما در امور روزمره است. این روزمره ها نه فقط روزمره های عادی یک شخص، بلکه انگار حافظه تاریخی یک ملت است و دستگاه دولتی ما نیز درگیر و دار همین یک روز و سه روزهاست. چه بسا داستان ها که در زندگی ما اتفاق افتاده است و حال که به عقب بازمیگردیم میبینیم مصلحت در آن بود که داستان به روز سوم نکشد و همان روز نخست آن می شد که باید می شد.

شاید مساله پایان جنگ و برجام دو مثال از این نوع عادات و رفتار ما باشد.(جهت اثبات این مدعا اطلاعات و مطالعات بیشتری لازم است). ما باید تصمیم هایی را که در روزهای پایانی این دو پرونده گرفتیم، زودتر می گرفتیم و تا این اندازه متحمل هزینه نمی شدیم.

 بهرحال در زندگی ما مقاطعی هست که باید تصمیم هایی بگیریم و نمیگیریم. چند راه داریم و می مانیم. کدام را انتخاب کنیم؟ جرات تصمیم گیری را انگار در تاریخ روزمره مردمانمان نداشته ایم و نداریم. پدرم نداشت. پدر پدرم نداشت. پدر پدر پدرم هم نداشت انگار و هر مقطعی از تاریخ را که ورق می زنیم انگار خطی از این بحران هست. بحران تصمیم گیری.

انتخاب گزینه درست، گاه مستلزم گذشت زمان است. یعنی گاهی از میان چند گزینه یکی را برمیگزینیم که تاریخ فرارو نشان میدهد، انتخاب ما درست نبوده است. با این حال تعلل در تصمیم گیری به مصلحت نیست. به نظر باید یک زنجیره ای از این تصمیم گیری های نادرست در تاریخ روزمره مردمان و ذهن هشیار جامعه ما باشد که ما این گونه شده ایم. گاه تصمیم نمی توانیم بگیریم. برای ما سخت است. کدام را باید برگزید و لکن پیش می رود زمان، تا جایی که فرصت ها از دست برود و چاره ای نماند. تنها یک گزینه پیش روی ماست و انگار حال خیال ما راحت است. همان را انتخاب می کنیم. اما مصلحت قطعا این نیست که ما فرصت ها را از دست بدهیم.

من جوان ایرانی، این بحران را در تمام زندگیم داشته ام. کنکور و انتخاب رشته. ادامه تحصیل و مساله کار و اشتغال. انتخاب رشته و انتخاب شغل. غولی کثیف به نام خدمت وظیفه اجباری. هر دم با من جوان ایرانی این بحران همراه بوده و هست. حتی در اندیشه هایم نیز انگار این بحران بوده است. بحرانی در تصمیم اندیشه ها. از سر همین تن دادن به تنها راه ممکن است که ما بسیاری از عذاب ها را در تاریخ مان تحمل کرده ایم. به توپ بستن مجلس را تحمل کرده ایم. کشف حجاب را تحمل کرده ایم. کودتای امریکایی را تحمل کرده ایم. انقلاب و انحصارگری را تحمل کرده ایم. حجاب اجباری را تحمل کرده ایم. سربازی اجباری را تحمل کرده ایم. دلار 3500 تومانی را هم تحمل کرده ایم. همه این ها را که بر میگردیم و مرور می کنیم، تاریخ را که از آخر به اول می خوانیم و دوباره که می خوانیمش، همه اتفاقات انگار از این نبود جرات تصمیم گیری بوده است. انگار ما مردمان انتخاب یک گزینه از میان یک گزینه ایم. گمراهی آشکار. الله اعلم که چاره چیست...