مرد را نشاید سخن گفتن به وقت سکوت و نباید سکوت به وقت سخن گفتن. الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد. مرد خدا هر سخن نگوید و هر سخن نشنود...
مرد را نشاید سخن گفتن به وقت سکوت و نباید سکوت به وقت سخن گفتن. الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد. مرد خدا هر سخن نگوید و هر سخن نشنود...
نقل است شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد در جمع صحابه سخنی فرمود:
مرد را دشمنی است منزل کرده در روح وی. "خواب" باشد تا غفلت بر پیروزی بشود شکستی تلخ و عمری که بر باد خواهد داد...
شیخ بر مسیری قدم نهاده، گامی در پی گامی دیگر، می رفت و مریدی گام ها با سرعت، آمد و از شیخ بگذشت. شیخ او را بگفت به کجا چنین شتابان؟ علت را بگو از این عجله که بر گام های تو هویداست.
پاسخ بداد: کاری است عجالتا در قضا افتاده و اهمال نشاید.
فرمود: اهمال در هیچ کاری نشاید. علت عجله را بازگو.
پاسخ بداد: یا شیخ، عجله دارم و باید کارم را هر چه سریع تر انجام دهم.
فرمود: این قدم ها که تو می گذاری بر زمین، معنایی دارند. تو زودتر به کارت می رسی لکن کارت از چنگال تو بخواهد رفت. چرا که با این گونه رهپیمودن که تو میکنی، همیشه دیر است انگار و تو این کار به آرامش نخواهی کرد. آرام برو و مستدام. اهمال نشاید و رهرو مسیری مشخص دارد.
پاسخ بداد: ای شیخ از سخن تو آن چه باید در ذهن می آمد بیامد. لکن با این روزها که تند می گذرند چه کنم؟
فرمود: هر آن چه عجله بیشتر کنی، انگار دیرتر برسی. بنگر که هراس عجله چگونه روزها را تباه سازد و الله اعلم از این عجله که خیر و صلاح را بشوید و غم را در دل مسکون سازد و بر چهره مرد خم بیندازد و مرد را از صواب دور سازد. مرد را عجله دشمن باشد. نشاید ره به این دشمن بدهی در هر گام و در هر کلام. قلب تو از این دشمن خالی باد ای جوان...
شیخ برفت و مرید برفت و قضا برفت...
همه روزهای این سالی که گذشت، همه شنبه ها و همه یک شنبه ها، همه پنج شنبه ها و همه جمعه ها، بهار و تابستان و پاییز و زمستان، در سرماها و گرماهایش، چه آن موقع که کولر باید روشن می بود تا آدمی خوابش ببرد و چه آن روزهای سرد که آدم کز میکند کنجی در کنار بخاری، همه روزهای این سال 94 که گذشت و ورق خورد، من سرباز بودم. یک سرباز که به اجبار آمد و ماند و گذراند و این سالی که باید می گذشت را سپری کرد.
سربازی کار سختی نیست. یک پوچی خاصی در دلش دارد و اگر پوچ به زندگی نگاه کنی راحت می گذرد پادگان. لکن سخت می شود و بد هم عذابت می دهد اگر بخوابی نپذیری مساله سربازی را و برای من، که اکنون در روزهای پایانی سربازی هستم و همچنان نتوانستم از نظر ذهنی بپذیرم این مساله را، یک عذاب دائمی و مکرر، روزمره های مرا تشکیل داد و سال 94 همه و همه با این عذاب ناهنجار تلخ، با این روزمره سنگین سیاه و کدر گذشت. من تسلیم نشدم، لکن هزینه زیادی دادم و اگرچه چندین بار نیت کردم از سربازی و پادگان و دوره نظام وظیفه اجباری چیزی نگویم به اطرافیان، لکن در این نبرد بین پوچی و اصالت زندگی، بین آن چیزها که بلد بودم و آن چیزها که اینها میخواستند یادم بدهند و من نمیخواستم بپذیرم و یادشان بگیرم، در این جنگ روزمره، گاهی نیاز می شد آن چه درونم می گذرد را کمی بروز بدم. باید سبک می شدم. چرا که سنگینی آن اتفاقات اگر می ماند، شور و حرارت و هیجان من می رفت و برای همیشه می رفت. من باید به نوعی این روزمره را می شکستم تا سال 94 تمام می شد. و من در میان این هیاهوی تلخ گذراندم سال را و در این مسیر تنها نبودم و این که آدم تنها نباشد چقدر زیباست. خانواده بود و دوستان هم بودند و مخاطب خاص هم بود و به شکرانه همین اطرافیان بود که توانستم مسیری که در ابتدای سال 94 تعیین کرده بودم بپیمایم.
نامگذاری سال 95 کمی سخت است. شروع سال برای من قرین شده است با پایان سربازی اجباری. علاقه ای به فکر کردن به این دوره اجبار و اکراه ندارم. بیشتر دوست دارم کارهای ناتمام سال های قبلم را امسال کامل کنم و مسیری که علیرغم همه سختی ها و تلخی ها شروع کرده ام و تا اینجا آمدم ادامه دهم. خیلی علاقه دارم که زودتر به جمع یاران بازگردم. دوستانی که هر کدام به فراخور شرایطشان به من محبت کردند و محبت این بزرگواران هرگز از یاد نخواهد رفت. او، سهمی خاص در این میان دارد، هم او که از تکامل بریا من درسها گفت. آری، باید امسال را سال "تعامل، تکامل و تداوم" نامید. سالی که هم با دوستان تعاملی سازنده خواهیم داشت و هم در کنار یاران به تکامل همت کنیم و هم مسیر امن و صواب گذشته را ادامه دهیم. ان شاالله...
شیخ را کلمی در دست، برگه بکند و گفت این برگ برفت و کلم بماند. مریدان همه خموش، می نگریستند که شیخ چون خواهد کرد. شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد برگی دیگر بکند و برگی در پی برگی دیگر و فرمود باشد که چیزی گرانبها در میان این کلم باشد که چنین آن را پیچیده اند. بکند برگه ای و بکند برگی دیگر تا تمام گشت و از کلم چیزی نماند. فرمود:
زندگی مانند برگ های کلم است. مدام می گذرانیم تا به جستجوی چیزی بهتر برآییم و لکن زندگی همین روزهایی است که می گذرد. مریدان جمله یقه ها بدریدند و هر یک به سویی روانه گشتند...
آن شیخ بزرگ دوران، آن سخنش همچون شمشیر بران، آن قطب عالم امکان، تازه برگشته ز تهران، آن مرد دریای نور و معرفت، قلبش سراسر مهربانی و الفت، شیخ عالم اندیشه، آن عاشق تهیه جوجه کبابی در دل بیشه، مردی سخت غرق اندیشه بود و ایام چونان او ندیده و کس در داستان ها هم مثال او نشنیده بود...
روزی در خانقاه خویش غرق تفکر بودندی، مریدی از مریدان بسیار، بیامد و عرض ادب بکرد و عرض کرد: یا شیخ دوش خوابی دیدم. چگونه باشد تفسیر آن؟
شیخ فرمودندی: بازگو که چه دیده ای؟
مرید گفت: دیدم زمستان سرد است و هوا سه درجه سانتی گراد است، لکن مرا سوار بر یخچالی کرده اند که دمایش سه درجه زیر صفر بُود و بسیار سرد و دردناک بود. هرگوشه از بدنم که به بدنه این یخچال سرد می خورد آهی دردناک در خواب کشیدمی. در مسیر سلیمان نبی را سوار بر قالیچه پرنده اش بدیدم ، بسیار ناله کردمی تا به مقصد رسیدمی و آن گاه از خواب برخاستمی!!!
شیخ دستی بر محاسن خویش کشیدندی و فرمودندی: ای مرید، آیا تو در مسیر پایانه باقوشخانه - میدان ارتش تردد می کنی؟ رنگ از رخسار مرید پرید و گفت: آری یا شیخ، چگونه باشد این تفسیر؟ بفرما که دیگر طاقتی نمانده است.
شیخ خندیدندی و فرمودندی: این یخچال که تو دیده ای همان اتوبوس خط پایانه باقوشخانه – میدان ارتش باشد که چون بخاری و سامانه گرمایشی ندارند و شب ها در فضای سرد اتوبوسرانی رها شده اند، چونان یخچال ساید بای ساید عمل می کنند و آن دردی که تو گفتی درد نشستن بر صندلی های سرد باشد و درد تکیه دادن به آن ها، چونان که آن قدر سردند که تو بنگری در یخچال نشسته ای و آن دما که بگفتی به واقع چنین باشد، هوای داخل اتوبوس چند درجه از هوای بیرون سردتر بُود.
مرید که آشفته گشته بود پرسید: پس سلیمان نبی چه؟
شیخ فرمودندی: آن مرد که تو دیده ای سلیمان نبوده است، بلکه مسئولین بوده اند که با ماشین های مدل بالای خود تردد می کنند.
مرید نعره بکشید و جامه درید و به دشت و صحرا گریخت...
آری این گونه باشد داستان ما:
این زمستان ها که می آید به پیش/ خوش بود اکنون هوای قشم و کیش
قشم و کیش من کنون توپخانه است/ کس نشاید ناله کرد از دست خویش
شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد با تنی چند از دوستان خویش، عزم گردش کرد و دوستان در جوار شیخ ما سخن ها گفتند از باب های گوناگون. چون سخن به قدرت کشور رسید بین مریدان اختلاف افتاد، اختلافی حل ناشدنی. چاره را در شیخ جستندی و شیخ را گفتند: یا شیخ، ما دسته مردمانی هستیم که معتقدیم هیچ کس را یارای نبرد با ملک ما نیست و این دسته مردان سخن هزل می گویند و توانایی های کشور را انکار می کنند. تو سخنی گو به ایشان بلکه به راه راست رهنمون گردند.
شیخ دستی به محاسن خویش کشیدندی و از دسته دوم پرسیدندی: آیا به خدمت سربازی اجباری رفته اید؟ جمله مریدان گفتند:آری یا شیخ. شیخ رو به دسته اول کردندی و پرسیدندی: آیا شما هم به خدمت اجباری رفته اید؟ جمله مریدان گفتند خیر یا شیخ. ما مردان معاف بوده ایم به انحاء گوناگون و این بانوان هم فرصت گذراندن این عمل را نداشته اند.
شیخ ما سکوت کردندی و مریدان را به برادری نصیحت فرمودندی...
پدر من مقداری سابقه حضور در جبهه داشت. به همین دلیل من امور مربوط به دریافت کسری خدمت به سبب حضور در مناطق عملیاتی پدر را پیگیری کردم و این نوشته تجربه من در این مسیر است. تلاش کرده ام با زبانی مختصر و واضح موارد مربوطه را مکتوب کنم. مدارک مورد نیاز و تجربیات شخصیم را بگویم و به علاوه مواردی را به عنوان توصیه بیان کنم. موارد این متن امکان دارد در سازمان های دیگر کمی متفاوت باشد. این متن بر اساس تجربه شخصی من در پیگیری این امور در تیپ 55 هوابرد شیراز نوشته شده است. لطفا هرگونه سوال خود را از طریق قسمت نظرات برایم بفرستید. در اسرع وقت پاسخ خواهم داد.
الف) نکاتی که باید در نظر گرفت.
1. این کسر خدمت زیر عنوان "کسر خدمت فرزندان ایثارگران" به فرزندان جانبازان کمتر از 25 درصد جانبازی، رزمندگان دارای کمتر از 30 ماه سابقه جبهه و آزادگان کمتر از 24 ماه آزادگی داده می شود.
2. این کسری خدمت شامل افرادی که متولد سال 1373 به بعد هستند نمی شود. یعنی افرادی که سال تولد آنان 1373 است نمی توانند از این کسری استفاده کنند.
3. در صورتی که یکی از پسران شخصی که سابقه حضور در منطقه عملیاتی دارد، پیشتر در ارتباط با این قضیه کسری را به طور کامل گرفته است دیگر پسران آن شخص نمی توانند از آن کسری استفاده کنند.
4. حداقل مدت حضور در منطقه عملیاتی برای اخذ کسری مربوطه 6 ماه است. مدت زمان حضور در منطقه به صورت اصطلاحا مفید محاسبه می شود. به این معنی که مواردی مانند مرخصی، اعزام به بهداری و ... از مدت حضور کم می شود.
ب) مدارک لازم
1. برگه سفید خدمتی: در صورتی که برگه را گم کردید یا الان دسترسی به آن ندارید می توانید از دفاتر پلیس+10 دریافت کنید.
2. گواهی اشتغال به خدمت: از طریق یگانی که در آن مشغول به خدمت هستید باید اقدام شود. توجه داشته باشید گواهی اشتغال به خدمت مدت اعتبار مشخصی پس از صدور ( مثلا دو ماه) دارد و صدور آن نیز معمولا چند روز زمان می برد. این مساله را برای جلوگیری از هرگونه مشکل مد نظر داشته باشید. سازمانی که سوابق حضور در منطقه عملیاتی پدر در آن بایگانی شده است در گواهی اشتغال به خدمت درج می گردد، لذا جهت جلوگیری از ایجاد مشکل دقیقا سازمان مربوطه را شناسایی و مشخص کنید.
3. دو قطعه عکس نظامی ( شما 6 تا عکس ببر برادرم.)
4. کپی و اصل آخرین مدرک تحصیلی: توجه داشته باشید گرفتن مدرک تحصیلی نیز نیاز به زمان و گواهی اشتغال به خدمت برای دانشگاه دارد.
5. مدارک مربوط به پدر: کپی شناسنامه از تمامی صفحات، کارت ملی، کارت پایان خدمت، کارت دوره احتیاط
6. مدارک مربوط به پسران: کپی تمام صفحات شناسنامه خود شخصی که قرار است کسری خدمت بگیرد+ کپی تمام صفحات شناسنامه همه برادران
7. وکالت نامه از پدر در صورت عدم مراجعه خود پدر برای انجام امور مربوطه: برای گرفتن کسر خدمت، حضور شخصی که سابقه مناطق عملیاتی دارد ضروری است. در صورتی که شخص به هر دلیلی نتواند امور مربوطه را پیگیری کند باید با حضور در دفترخانه ثبت اسناد رسمی یک وکالت نامه به فرزند خود یا هر شخص دیگری که پیگیر امور مربوطه است بدهد.
هزینه صدور این وکالت نامه در دفاتر اسناد رسمی در شهریور 94 مبلغ 61500 تومان بود. متن قسمت "شرایط و مقررات حقوقی" وکالت نامه ای که من گرفتم نیز بدین شرح بود:
تصویر وکالت نامه صادره از دفترخانه - بنا به دلایل مشخص بر روی مشخصات فردی مستطیل تیره کشیده شده است. همچنین تصویر در یک صفحه جدید باز می شود.
8. برگ تعهدنامه محضری پس از تشکیل پرونده درسازمان مربوطه: پس از تشکیل پرونده، پدر یا شخصی که پدر به او وکالت داده، باید به دفترخانه مراجعه و یک تعهدنامه رسمی مبنی بر استفاده این کسری برای فلان فرزند دریافت کنند. ( احتمالا افرادی که تک پسر هستند نیازی به این برگ تعهد ندارند. درباره این مساله مطمئن نیستم.)
هزینه صدور این تعهدنامه نیز در دفاتر اسناد رسمی به مانند وکالت نامه در شهریور 94 مبلغ 61500 تومان بود. متن قسمت "شرایط و مقررات حقوقی" تعهدنامه ای که من گرفتم نیز بدین شرح بود:
تصویر تعهدنامه صادره از دفترخانه - بنا به دلایل مشخص بر روی مشخصات فردی مستطیل تیره کشیده شده است. همچنین تصویر در یک صفحه جدید باز می شود.
این که آدم گیر کند در تاریخی خاص، هویتش بشود فلان واقعه در فلان تاریخ، و از آن چه پهلوان زنده است به در آید و قامت یک پیرمرد به خود گیرد که امروزش در بیان خاطرات دیروزش خلاصه شده، چندان خوشایند نیست و قطعا هرگز در سلوک رفتاری ما این منش جایگاهی نداشته و ندارد. ما به پویایی اعتقادی خاص داریم و بیعت مان با آن چه عهد ازلی و ابدی روزگار انسانی است فراموش ناشدنی است. مسیر ما مسیر امن است، هرگز صلابت رهپیمایان واقعی از ما دور نخواهد باد...