آری، آمده بودم و اکنون، سرگردانی بودم که سرگردانی نمی دانست. نه، سرگردانی نمی دانستم و سر بر نگردانم از راهی که آمده بودم، جز آنجا که ماندم و نرفتم. جلوتر نمی روی؟ بنگر و بنگر. ره پیمای شب را این چنین نباید دید. چه شد؟ جز ساییده شدن در سایه های ظلمت آن اجبار ظالمانه؟ که این اجبار انگار تو را نگه داشت و نرفتی. به پای خود آمدن و این پا، باید حال برود تا جاهایی که دور است و انگار از دیده نهان است در این شب تار. کجا مقصد خواهد بود؟ کجا توان آسود اندکی؟ کجا توان همسفری یافت در این ره که تنها می پیمایی انگار. همسفرانت کجا ماندند؟ بگذار و بگذر در این شب که باد می لرزاند قامت درختان تابستانی را. هو و هو و هو .صدای باد در پیچاپیچ این هزار دالان تو در توی مبهم. هو و هو و هو، صدای باد با تو سخن می گوید انگار. داستانسرایی است این باد جاودانی تاریخ. قصه سرای هزار و یک شب. افسونگر شب کجاست؟ بنگر، آسمان را فریفته و زمین را فریفته، فریبای زیبای شب، مهتاب، انگار چراغ دل مرد است.
گام با گام و هزار گام. آری، هزار گام را مرد می باید. شمشیر از نیام برکش مرد شب. درنگت را بکش. جز باد چه کس در گوش تو سخن می گوید؟ جز باد هر که چیزی گوید خطاست...
اگرچه مقایسه نمایشنامه "ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد" نوشته ایرج پزشکزاد با اثری همچون " مرشد و مارگریتا" اثر میخاییل بولگاکف به سان مقایسه محصولات کارخانه های سایپا و ایران خودرو با بنز و جنرال موتورز است، اما به محض شروع نمایشنامه مذکور که شیطان بر زندگی روی زمین قدم می گذارد و در قامت یک انسان وارد زندگی آدم ها می شود، بی اختیار ذهنم به سمت کتاب "مرشد و مارگریتا" رفت.
نگاهی به کتاب دوست بازیافته نوشته فرد اولمن
برای ما که عادت کرده ایم به نوروز و عادت کرده ایم به پرسیدن سوال، هر سال هنگام تحویل سال نو این سوال پیش می آید که این نوروز چه دارد که چنین غلغله می اندازد در دل و جان ما. نوروز است و آیین است و و دیرین رسمی است کهن، به ارث رسیده است به ما. جذابیت خاصی ندارد برای من دیگر، اما باز هم سال که تحویل می شود غلغله است در دل من، شور است و امید، هیجان است و انگار دیگر غمی نیست و انگار غم ها رفع شدنی اند...

قمار نه نشستن سر میز رولت روسی باشد، که گویی سپردن زندگی به دست حوادث، خود یک قمار سراسری است و انگار همگان قمار می کنند. آری، همگان قماربازند.
این که مردی، درست هزار سال پیش، از دوگانه سفر- شراب، سفر را برگزیند و سفر می کند و می نویسد آن چه بر او گذشته است، بازتعریفی است از پختگی، انتخابی بین مسئولیت پذیری و لاقیدی، که در شروع کتاب به صورت کاملا پنهان مطرح می شود. صحبت از "سفرنامه ناصر خسرو" است، شرحی بر سفر هفت ساله ابومعین حمید الدین، ناصر بن خسرو القبادیانی المروزی، که به قصد سفر حج شهرهای بسیاری را گذر می کند و باز میگردد.