حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

قماربازقمار نه نشستن سر میز رولت روسی باشد، که گویی سپردن زندگی به دست حوادث، خود یک قمار سراسری است و انگار همگان قمار می کنند. آری، همگان قماربازند.

کتاب "قمارباز" اثر فئودور داستایوسکی شرح داستانی است بر محوریت قمار. داستان را دو قمار همزمان پیش می برد: یکی صحنه های آشکار بازی بر سر میز رولت روسی است و دیگری بازی ای است که شخصیت های داستان خود را درگیر آن ساخته اند. الکسی ایوانیچ راوی داستان، جوانکی است معلم سرخانه خانواده‌ی ژنرال. ژنرال وارث ثروت هنگفتی است از عمه اش که همگان آن را مادربزرگ خطاب می کنند، از همین رو منتظر تلگراف خبر مرگ "مادربزرگ" بیمار است. لکن این ارثیه‌ی هنوز کسب نشده، یک روی سکه است. دار و ندار ژنرال در گرو موسیو دگریو فرانسوی است و قمار بزرگ درست از همین جا آغاز می شود. چرا مادربزرگ نمی میرد؟ تا کی منتظر فتح الفتوح ماندن؟ لکن قمار است و قمارباز اگرچه برای برد وارد بازی می شود اما همواره قرار بر پیروزی نیست و این بار ژنرال می بازد. مادربزرگ نمی میرد و به جای تلگراف، این خود مادربزرگ است که به هتل محل اقامت ژنرال می رود. آیا بازی تمام شده است؟ نه، قمار هیچ گاه پایانی ندارد.

"قمارباز" را بیش از آن که یک اثر هنری بیابم یک داستان سرگرم کننده دیدم. لکن این داستان با مهارت و ظرافت نوشته شده است و اگرچه کتاب شروع به نظر خسته کننده ای دارد اما به یکباره داستان اوج می گیرد و این اوج نه یکی دو صفحه و ده صفحه و بیست صفحه، که تا انتهای کتاب باقی می ماند. 
شرح بازی مادربزرگ بر سر میز رولت روسی و داستان برد و باخت هایش، شرح حال خراب پولینا و قمار ایوانیچ و حضور آقای استلی انگلیسی، داستان حضور راوی داستان در پاریس و ماجرای عاقبت خانواده ژنرال اوج های پیاپی کتاب اند که سبب می شود قمارباز از آن دسته کتاب هایی باشد که از دست خواننده به زمین گذاشته نمی شود.

اما با وجود این جذابیت سراسری داستان، خواننده ایرانی را فضای داستان آزار می دهد. از این رو که عناصر اصلی داستان برای او ملموس نیست. هر آن چه هست یک خیال است. شاید بتوان خلاف گفته قبلی، این خیال را نه یک آزار، بلکه نقطه قوت کتاب دانست. چرا که فضای ناملموسی که پیشتر خواننده تجربه نکرده است جذابیت های داستان را دو چندان می کند. اما بهرحال فضای داستان یک فضای ایرانی نیست و پیام داستان اگرچه تا حدی یک پیام سراسری انسانی است، اما بیشتر رنگ و لعاب روسی دارد تا ایرانی و به همین سبب ارتباط بین مخاطب ایرانی و کتاب، هیچ گاه از "احساس خواندن یک کتاب" فراتر نمی رود. از همین رو بود که "قمارباز" را بیش از یک اثر هنری، یک داستان نامیدم. آدم باید سر میز رولت روسی نشسته باشد، باخته باشد، برده باشد، اضطراب پیش از ایستادن گردونه قمار روسی را تجربه کرده باشد، در پارک، گردن بلوری  معشوقه اش را وقت صحبت با وی دیده باشد، مرز بین عشق و هوسش را نداند و خلاصه کلام باید یک روسی بزرگ شده روسیه آن دوران باشد تا تک تک جملات کتاب را حس کند. توصیف فرانسویان و انگلیسی ها از زبان شخصیت های روس داستان برای من ایرانی چندان ملموس نیست. من داو قمار بچه‌های روستای زمینج را در سوز زمستان خشک ایرانی در طویله خانه سلوچ بهتر درک می کنم تا بازی عیاشان روس را بر سر میز رولت روسی. دلبری هما از سید میران برای من ملموس تر است تا بوسه ایوانیچ بر پاهای عریان مادمازل بلانش در یک فضای سرد اقتصاد تزاری. اگرچه باز هم باید تاکید کنم این ناملموس بودن خود یکی از دلایل جذابیت "قمارباز" و دیگر کتبی است که فضای داستان بسیار از فرهنگ و تاریخ زندگی ما به دور است. چرا که به طور حتم یکی از مهم ترین رسالت های ادبیات، همین انتقال تجربیات و فرهنگ روزمره ملت ها به یکدیگر و مخاطبان غیر بومی است. با این حال، من در یک تضاد شاید ناشی از شرایط این روزهای زندگی ام، "قمارباز" را با یک چنین نگاهی خواندم. آری، علاقه‌ی این روزهای من نوشته های ایرانی اند...

پ ن: من ترجمه ای را که آقای صالح حسینی انجام داده بودند و نشر نیلوفر منشر ساخته بود خواندم که بسیار دلنشین و روان بود. آقایان جلال آل احمد و سروش حبیبی نیز این کتاب را ترجمه کرده اند.

 

 

نظرات  (۱)

۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۳ بلانش دوبوآ
چقدر این کتاب خوبه...
و چقدر عکس اون کتابخونه که گذاشتی اون بالا بهتره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی