حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

۲ مطلب در آذر ۱۳۸۸ ثبت شده است

طرحش را که می نوشتند، بعید می دانستم استقبالی بشود. توی این فضایی که دانشگاه داشت، تصمیم عجیبی به نظرم می رسید. به ویژه شب یلدا که ۳۰ آذر باشد، درست توی محرم می افتاد و به طور حتم مجوزی برایش صادر نمی شد. اما طرح را نوشتند و به انصاف که دقیق هم نوشتند و  روز برگزاری اش را هم چهارشنبه ۲۵ آذر، دو روز پیش از محرم انتخاب کردند تا از حیث مجوز مشکلی پیش نیاید. جشن برگزار شد. با استقبالی بی نظیر. شاید اگر سالن جا داشت تا ۸۰۰ نفر و بل بیش هم می‌شد بلیط فروخت.

 نخستین یادداشت وبلاگ را نوشتن، از راه رفتن توی برف با دمپایی هم سخت تر است. آدم سردرگم است. با کوهی از واژه ها و اصطلاحات و موضوعات در ذهن که می خواهد هر چه سریع تر ثبتشان کند، می ماند که چه بنویسد. دوست دارد هر چه سریع تر پست اول را بگذارد و برود سراغ باقی داستان. حکم سرمقاله را دارد برای نشریه. آدم نمی نویسد، نمی نویسد، نمی نویسد؛ اما همین که نوشت، هجوم کلمات است که راحتش نمی گذارند. تو گویی یادداشت اول مثل بعضی ممالک دنیا می ماند که به شان راحتی نیامده است. هر روز باید یک سوژه داشته باشند تا یک سری، سری دیگر را عذاب بدهند.