حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

1) دیشب زلزله آمد. 10 دقیقه به 1 شب بود. بیدار بودم. یکباره تمام شیشه های اتاق شروع کرد به لرزیدن و صدایی آمد انگار عده ای روی پشت بام در حال دویدن اند. دو ثانیه یا شاید 3 ثانیه بیشتر طول نکشید. تا آمدم حس کنم چه چیزی است و علتش چیست تمام شده بود. چیزی از لرزیدن زمین حس نکردم.با خانواده نگران از خانه بیرون زدیم و توی حیاط آمدیم.اتفاق خاصی نیفتاده بود. خرابی ای نداشت. هیچ یک از همسایه های مان اصلا به روی خودشان هم نیاوردند. آمدم توی کوچه دیدم خبری نیست. برگشتیم داخل اما به اصرار خانواده از توی اتاق بیرون آمدیم و همگی نزدیک در خروجی ساختمان به حیاط خوابیدیم. نیمه شب نزدیک ساعت 3 بود که بستگان زنگ می زدند و احوال پرسی می کردند.

2) صبح اما همه از این صحبت می کردند که شب را بیرون گذرانده اند. زیر انداز و پتو برده اند و با دیگر مردمان از خانه بیرون زده شب را صبح کرده اند. امروز اکثر آدم هایی که باشان برخورد داشتم خواب آلود بودند. صحبت از زلزله های مهیب سال های قبل به ویژه زمین لرزه بم نشان دهنده نگرانی ای بود که در پستوی ذهن همه اهل شهر وجود دارد.

3)  به نظر نمی رسد شهرهای به اصطلاح بزرگ مان، اصفهان که هیچ،‌حتی تهران هم در برابر آسیب های ناشی از زمین لرزه برنامه ای مشخص داشته باشند، و خود ساختارهای شهری هم در کل بتواند مقاومتی از خود نشان دهد. در واقع آنچه که ما را در برابر زمین لرزه محافظت می کند نیامدن زمین لرزهاست تا اقدامات کارشناسی و ساخت و ساز و شهرسازی و زیرساخت و برنامه ریزی علمی و کاربردی.

4) نمی دانم این یکی دو هفته زیر زمین چه خبر است که این گسل های زیر ایران اینقدر عصبانی شده اند. بوشهر،‌سراوان، تسوج، حالا حبیب آباد اصفهان و اهل فارس!!