حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

ادب مرد به ز دولت اوستاگرچه مقایسه نمایشنامه "ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد" نوشته ایرج پزشکزاد با اثری همچون " مرشد و مارگریتا" اثر میخاییل بولگاکف به سان مقایسه محصولات کارخانه های سایپا و ایران خودرو با بنز و جنرال موتورز است، اما به محض شروع نمایشنامه مذکور  که شیطان بر زندگی روی زمین قدم می گذارد و در قامت یک انسان وارد زندگی آدم ها می شود، بی اختیار ذهنم به سمت کتاب "مرشد و مارگریتا" رفت.

پیشتر "دایی جان ناپلئون" را از پزشکزاد خوانده بودم و به اعتبار آن کتاب بود که این نمایشنامه را مطالعه کردم. تجربه نمایشنامه خوانی با کتاب خوانی بسیار متفاوت است و نباید انتظار بالایی داشت، با این حال موضوع داستان و زنجیره حوادث در "ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد" به طرز خوبی نگارش یافته و مخاطب را تا پیان مترصد نگه می دارد. نثر نمایشنامه پر است از شوخی ها و کنایه های عامیانه که در دایی جان ناپلئون نیز دیده می شود و از حسن های کتاب است. پورعلیزاده کارمندی است که به او پیشنهاد رشوه ای ده هزار برابر حقوق ماهیانه اش شده است و او نپذیرفته، حال شیطان متعجب از این که نسل چنین آدم هایی همچنان منقرض نشده است، در قامت یک آدم مدام با پورعلیزاده رو به رو می شود و تصمیم دارد او را ترغیب به گرفتن رشوه در قبال انجام کاری کوچک کند. کافی است پورعلیزاده یک سند بی ارزش را که کسی از وجود آن در فلان پرونده مطلع نیست بردارد و ده هزار برابر حقوقش پاداش بگیرد. نکته این جاست که این کار هیچ مسئولیتی هم برای او ندارد، لکن او نمی تواند بپذیرد و چند بار به شیطان می گوید اگر این کار را انجام دهد دیگر نمی تواند در آینه نگاه کند.     
مضمون داستان جالب و گیراست. به ویژه آنجا که شیطان هم در میان این آدم های عام، عاشق می شود و به نظر این یک نکته مثبت برای کتاب است. یعنی جایی که انتظار عاشق شدن شیطان نمی رود، مفهومی خلق می شود که به نظر مورد توجه است. چرا هیچگاه به این نیندیشیده بودم که آیا آن موجودیت بدسرشت جهان هستی هم می تواند عاشق شود؟ آیا تابه حال شیطان در هیچ یک از دین ها و آیین های دنیا در طول تاریخ عاشق شده است؟ عشق شیطانِ نمایشنامه، یک هوس نیست، چرا که "هوس" زمینه ی کاری شیطان است. بلکه او عاشق سادگی و درستی یک انسان عام می شود.

عاشق شدن شیطان، اصل داستان نیست. موضوع اصلی چیز دیگری است، پورعلیزاده باید یک بله بگوید و خود را از آن وضعیت اسفبار تمام کند، لکن نمی گوید و این شیطان است که شکست می خورد.     اینجا بر خلاف پروفسور ولند که مرشد و مارگریتا را به هم می رساند و به آسمان ها می برد، خود شیطان است که به زمین می آید و عاشق می شود. این موضوع شاید می توانست موضوع یک رمان بشود تا نمایشنامه. آنگونه لذت بیشتری داشت خواندنش. نمایشنامه به سبب نوع کاربرد و مخاطبی که دارد عاری از آن صلابت یک رمان است و هسته داستان زود قصد ورود به مغز مخاطب می کند. لکن تجربه خوبی است، به ویژه این اثر که مفهوم جدید "عاشق شدن شیطان" را هم در ذهن من ایجاد کرد.