حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیخ» ثبت شده است

طبیبی در دارالشفایی مطبی داشت. شیخی بیامد با حالی نه چندان نیک. طبیب فرمود این ترکیبی که بر نسخه ات مینویسم بساز و بر درد ضماد بگذار. شیخ پاسخ همی بداد که ضماد نتوانم که با پوست من نسازد. طبیب فرمود پس فلان عصاره را شربتی کن و نیوش کن. شیخ پاسخ همی بداد که شربت نسازد با مزاجم. طبیب نسخی دیگر بنوشت که فلان برگ خشک شده را دم کن و این دمنوش بخور تا حالت به شود. شیخ پاسخ همی داد نتوانم دمنوش خوردن که مزاجم نسازد با دمنوش نیز هم. طبیب دستی به ریش خویش کشید و نفسی چاق کرد و نسخی دیگر نگاشت. فرمود حمام کن و چنین حرکاتی که گویم انجام ده تا بهبودی حاصل شود. شیخ باز هم عذری دیگر آورد و هر آنچه طبیب میگفت شیخ را عذری در پی آن بود.
طبیب فرمود پس بیا و مرا بنما که من هر چه گویمت حاصلی ندارد.
شیخ پاسخ همی بداد که شنیده بودم از مردمان که شما طبیب حاذقی هستید. از قضا آمده بودم که هر چه طبیب می فرماید به گوش جان بسپارم و انجام دهم.
پس طبیب را به بیست و هفت روش گوناگون محبت بسیار عرضه داشت!
آری. داستان این است که ما را هزار کار نیک است و هزار حرف نیک و مراقبتی از زبان که نشاید مرد خدا هرگز سخنی ناروا گوید و بهانه به دست مردمان دهد.

شیخ را مجادله ای پیش آمد. بگذشت. بر مریدان فرمود: مخاطب، عزیز جان بود و اگرچه باید پاسخ می دادم به ایشان، لکن نه شخصیت مخاطب شایسته سخن ناروا بود و نه شخصیت گوینده. نشاید هر سخن گفتن حتی به وقت بایستن.

شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد با جمله مریدان بنشستی به صحبتی نرم و حکمت ها میان ایشان برفت. مریدی شیخ را گفت: یا شیخ. نذری بود به میان من و خدا. الله اکبر که اجابت خواهد گشت و مرا به اجابت آن عهدی است واجب. شیخ فرمود: نشاید مرد را با خداوند به داد و ستد شدن. نذرت انجام شود یا نشود عهدت اجابت کن. سپس دستی به محاسن خویش کشید و جمله مریدان را گفت: مشاید سر الهی به هرجا فاش شدن. خداوند هرگز ما را به آزمون های سخت وامگذارد که مرد خدا هم در آزمون سخت می شکند. 

الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد...

مریدی شیخ را پرسش کرد: چگونه باشد فراوانی اضمحلال اخلاق؟

شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد پاسخ بداد: فساد را قاصدی است و قاصد فساد حاکم فاسد است.

هرگز گمان مبر که در این فساد پر شرر/ سهمی نداری و کناری نشسته ای

چون بر فساد نظاره کردی و سکوت/ اخلاق خویش را به ریش بدان ببسته ای

پس شد آن چه سنت الهی و تقدیر محتوم تاریخ بود. الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد...

شیخ از سفر ممالک تراز اول دنیا بازگشتندی و اهل طریقت همه به دیدار وی شتافتندی و جویای احوال وی شدندی و احوال سفر پرسیدندی.

مریدی گفت: یا شیخ چرا آنان به پیش رفتند و ما بماندیم؟

فرمود: شکست تجربه است و تجربه باارزش. در آن دیاران شکست خورده را باری رسانند تا پیروز گردد و کبیر، لکن در این دیار جمله شکست خوردگان بر مسند امور نشینند و دست به گریبان موفق ها گیرند بهر شکستی دیگر. 

شیخ مریدی داشت از خاندانی متمول و ثروتمند، البسه فاخر میپوشید و مرکبی زیبا بداشت. فرمود: چون کنی با ثروت پدر؟

عرض بکرد: در راه خدمت به خلق گزارم.

فرمود: چگونه؟

عرض کرد: همه هیئات و مجالس مذهبی شهر را اطعمه و اشربه حلال دهم.

عرض بکرد: از مردان خدا نیست مردی که ثروتش را افزون نکند در خدمت به خلق. 

مریدان جمله شیفته گوش فرا دادند. فرمود: یک کرور را دو کرور و دو کرور را چهار کرور و ده کرور را بیست کرور گردان و ده نفر و صد نفر و هزار نفر را بر سر کار بیاور. مرد خدا نداری اش رحمت و دارایی اش رحمت است.

الله اکبر از تدبیر امور که در دست مردان خدا باشد....

درس حساب و جبر بود و شیخ بر مریدان ظاهر گشتی و قدمی زدی و جمله مریدان کسی سخنی نگفت تا شیخ سخن بگفت. مسأله مسألتا!!

گر تیمی را 20 هزار هزار هزار تومان1 هزینه باشد در یک فصل و آن تیم 30 بازی کند در لیگ برتر!!! و هر بازی را 30 بازیکن و مربی و دم و دستگاه باشد!! چگونه باشد سهم هر فرد؟

مریدان به کتابت مشغول گشتندی و هر یک مدام قلم در جوهر بزد و جوهر بنوشت بر کاغذ، لکن کسی را باور نبود انگار و مدام انگار غلطی در حساب آمده است.

شیخ فرمود: پاسخ درست است و لکن باورش سخت. هر یک از ایشان 22 هزار هزار2 عایدش باشد و این گونه ملت تباه خواهد گشت. 

فرمود: بنگر که چگونه ورزشکاران دیگر ایران دل شاد کنند و چگونه باشد محاسبات؟؟

شیخ درس و کلاس ببست و همه را جملگی 20 بداد و فرمود: هر مُلک به مَلِک نیکو آباد باشد. 

برفت و قضا برفت.

1- منظور 20 میلیارد تومان است.

2- منظور 22 میلیون تومان است.

فرمود: قلب مومن مامن امن الهی است،امانت الهی را در آنجا گزارند و امانتدار دل قوی دارد.نشاید هراسی به دل مرد، و نباید اندوهی به انبار دل راهی...

مرد را نشاید سخن گفتن به وقت سکوت و نباید سکوت به وقت سخن گفتن. الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد. مرد خدا هر سخن نگوید و هر سخن نشنود...

نقل است شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد در جمع صحابه سخنی فرمود:

مرد را دشمنی است منزل کرده در روح وی. "خواب" باشد تا غفلت بر پیروزی بشود شکستی تلخ و عمری که بر باد خواهد داد...