حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

۳ مطلب در تیر ۱۳۸۹ ثبت شده است

سوالی پیش آمده بود و همه ساکت. و اگرچه همه بدان می اندیشیدند، لیک کسی زبان نمی گشود و سخنی نمی گفت و همه چیز عادی می بود و در ذات غیر عادی. در هر نگاه تحلیلی داشت مساله و تحلیل ما اما ناقص نبود. با مساله بزرگ شده بودیم و بوی نفت می دادیم و این سوخت فسیلی سازنده ی وجودمان بود و شاید به همین سبب "فسیل" خطابمان می کردند.

 و ما البته آغوشمان باز نبود و برای چیز جدیدی پذیرا و مقبول نبودیم.

همه چیز در حال دگرگونی بود جز ما که دگرگون موجودی بودیم. ناتوانی ما را فلک فریاد می کشید و انگار تخدیری جاری... که ما از چه سبب ... و به کدامین گناه و جبر... اینجا آفریده شده ایم و این زمان آفریده شده ایم و سبب چیست که به ما کلافی داده اند که سرش را سالها پیش گره زده اند به منحوس ترین ایده ی عالم که جاری نیست هیچ چیز مگر همه ی امور عالم که می گویند سررشته اش را گرگ خورده است.جز این که توبه ی گرگ مرگ است؟...

و  به کدامین غلط تاریخ، تاریخ قرعه ی غلطش را به نام ما زده است؟ به کدامین اتهامِ ما در ازل، برایمان تا ابد این چنین مجازاتی را بریده اند؟ آیا جور غلط پدرمان را روزی که حتی نطفه هم نبودیم ...نوشته اند گویی آن را در تقدیر ما... و این تقدیر را تغییری نیست گویی که هر روز از سر تکرار...کهنه ی گرد و غبار گرفته ای است این رنگ و هیچ نشانی نبود از تغییر این تقدیر و همه چیز لیک به یک باره به هم ریخت و...همه چیز فقط به هم ریخت.

میلاد صادقی- تیرماه 89

"وضعیت صنفی" و "وضعیت فرهنگی" دانشگاه دو مطلب مهمی است که گستره ای به اندازه ی همه ی دانشجویان دارند. به همین دلیل همواره در بحثهای شفاهی (تریبون ها، جلسات گپ و ...) و بحث های مکتوب(نشریات و بیانیه ها) به این دو مساله بسیار پرداخته شده، بسیاری پیگیری ها به وسیله‌ی فعالین فرهنگی و صنفی انجام گرفته و بسیاری خواسته ها مطرح شده است، اما همچنان شاهد هستیم که اکثریت دانشجویان از وضعیت موجود رضایت چندانی ندارند. اصولاً نمی‌توان دانشجویی را که در خوابگاه سیگاری شده، دانشجویی که اوج فعالیت های فوق برنامه‌اش دیدن فیلم های زیر نویس خارجی است، دانشجویی که به صرف همراهی با دانشجویی از جنس مخالف مورد بازخواست انتظامات قرار گرفته، دانشجویی که به جهت انتقادی به کمیته انضباطی دانشگاه احضار شده و ... را دانشجویی راضی قلمداد کنیم.

دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود/تا دل شب سخن از سلسه ی موی تو بود

دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت/باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود.