حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

ایستاده بود، خیره خیره، در حالیکه پفکی با طعم شور می خورد، کنار پیاده رو، یک کوله پشتی روی دوشش. ویترین لوکس مغازه روبرویی چشمش را گرفته بود و این چشم ها که ازش گرفته بودند هیچ ولش نمی کرد.

قیمت ها لوکس تر از ویترین و پسر فروشنده با یک لیوان قهوه که وقت خروج ریختش روی لباس او و پفکش که افتاد زیر پا. شوری اش له شد و هیچ نمک نداشت زندگی که بخواهد قدمی برایش بردارد. ناچار راهش را ادامه داد. در حالیکه صدای تلق تلق سنگفرش سست زیر پایش از نااستواری شرایط می گفت. تنهایی باید می رفت. چشمی دیگر منتظرش نبود.

 

میلاد صادقی- نوروز89