حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

سوالی پیش آمده بود و همه ساکت. و اگرچه همه بدان می اندیشیدند، لیک کسی زبان نمی گشود و سخنی نمی گفت و همه چیز عادی می بود و در ذات غیر عادی. در هر نگاه تحلیلی داشت مساله و تحلیل ما اما ناقص نبود. با مساله بزرگ شده بودیم و بوی نفت می دادیم و این سوخت فسیلی سازنده ی وجودمان بود و شاید به همین سبب "فسیل" خطابمان می کردند.

 و ما البته آغوشمان باز نبود و برای چیز جدیدی پذیرا و مقبول نبودیم.

همه چیز در حال دگرگونی بود جز ما که دگرگون موجودی بودیم. ناتوانی ما را فلک فریاد می کشید و انگار تخدیری جاری... که ما از چه سبب ... و به کدامین گناه و جبر... اینجا آفریده شده ایم و این زمان آفریده شده ایم و سبب چیست که به ما کلافی داده اند که سرش را سالها پیش گره زده اند به منحوس ترین ایده ی عالم که جاری نیست هیچ چیز مگر همه ی امور عالم که می گویند سررشته اش را گرگ خورده است.جز این که توبه ی گرگ مرگ است؟...

و  به کدامین غلط تاریخ، تاریخ قرعه ی غلطش را به نام ما زده است؟ به کدامین اتهامِ ما در ازل، برایمان تا ابد این چنین مجازاتی را بریده اند؟ آیا جور غلط پدرمان را روزی که حتی نطفه هم نبودیم ...نوشته اند گویی آن را در تقدیر ما... و این تقدیر را تغییری نیست گویی که هر روز از سر تکرار...کهنه ی گرد و غبار گرفته ای است این رنگ و هیچ نشانی نبود از تغییر این تقدیر و همه چیز لیک به یک باره به هم ریخت و...همه چیز فقط به هم ریخت.

میلاد صادقی- تیرماه 89

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی