حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

این نوشته تحقیق درس عمومی دانشگاهه که برای یکی از دوستانم نوشتم. البته یک روز بعد از موعدش آماده شد و طفلک نتونست نمره اش رو بگیره. به دلیل محدودیت زمان کمی نامرتب و گسسته به نظر می رسه. چندجاشم به طور کامل نقل از کتابای "ما چگونه ما شدیم" نوشته‌ی صادق زیبا کلام و "چرا عقب مانده ایم؟" تالیف علی محمد ایزدیه. به طور حتم دیر یا زود نوشته رو تکمیل می کنم و یه متن پخته تر می نویسم. الان در حال مطالعات بیشترم. یا حق...

گفتاری کوتاه در باب عقب ماندگی ایرانیان

 

 پیشگفتار:

مدت زمان کوتاهی است(کوتاه در سنجش با تاریخ دراز مدت ایران زمین) که تحقیقات و پژوهش هایی پیرامون  فرهنگ و آداب سرزمینی که "ایران" خوانده می شود انجام می گیرد. پژوهش هایی که بعضا ذکر و بیان مساله اند و پژوهش های دیگری که افزون بر بیان مساله راهکارهایی را نیز ارائه داه اند. مجموعه کتاب های "ما چگونه ما شدیم" نوشته‌ی صادق زیبا کلام، "جامعه شناسی نخبه کشی" به قلم ‌علی رضاقلی، " چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟" اثر کاظم علمداری، "جامعه شناسی خودمانی" از حسن نراقی، "چرا عقب مانده ایم؟" تالیف علی محمد ایزدی و مجموعه کتاب هایی با عنوان عام و کلی "تاملاتی درباره‌ی ایران" و با عناوین خاصی چون "دیباچه ای بر انحطاط فکری ایرانیان" و "مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی" و مجموعه گفتارها، مقالات، بررسی ها، پژوهش ها و تحقیقات دیگر که هر یک در نوع خود تلاشی جهت نقد و آسیب شناسی فرهنگ ایران بوده اند.

از مجموعه‌ی ‌این کتب و رسائل و پژوهش ها و عناوین و سرفصلهای مطالب آنها شاید چنین برداشت شود که آسیب شناسی فرهنگ ایران برای نخستین بار در مقام مقایسه و سنجش و در تعارض با غرب مورد بحث قرار گرفته است. یعنی مشکلات جامعه‌ی ایرانی در تماس با جامعه‌ی غرب معنا یافته و کشف عقب ماندگی ایران مشروط به تماس دو مجموعه‌ی ایران و غرب بوده است.  به دیگر سخن آیا ذهن جامعه‌ی ایرانی برای نخستین بار با سنجش و مقایسه‌ی ایران و غرب در مقام کاشف این عقب ماندگی برآمد؟

این  پرسشی است که سر آغاز بحث ما خواهد بود. ما در این گفتار کوتاه از "عباس میرزا" شاهزاده‌ی نیک نام ایرانی عصر قاجار و تلاش او در جهت اصلاح و تغییر و ارتباط اندیشه‌ی او با غرب سخن کوتاهی می گوییم و با ذکر مواردی چند از آسیب های فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی ایرانی در سده های معاصر در قالب نوشته های ایرانیان و اروپاییان به نوعی "ذکر مصیبت" می کنیم و گفتار خود را پایان می دهیم.

در این میان تلاش ما این است که بدون تحقیق و پژوهش کافی نسخه ای جهت درمان این آسیبها نپیچیم و این امر را به پ‍ژوهشگران دانشگاهی و جامعه‌ی علمی واگذار کنیم. در این رهگذر اعتقاد داریم دو فاکتور اساسی "عدم نگاه ایدئولوگ و از پیش تعیین شده" و "بررسی علمی این عوامل عقب ماندگی" سرآغاز آن پژوهش بزرگی است که تنها گام کوچکی جهت فراهم آوردن زمینه‌های اصلاح رفتاری و فرهنگی جامعه‌ی ایرانی خواهد بود.

 

الف) در باب پیدایش زمزمه‌ی عقب ماندگی در میان ایرانیان

«... نمی دانم این قدرتی که شما اروپاییان را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر می گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که پیش از رسیدن شما به ما می تابد تاثیرات مفیدش در سر ما کمتر از سر شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته‌ی شما را بر ما برتری می‌دهد؟ گمان نمی کنم. اجنبی حرف بزن. بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟»

این ها متن صحبت های "عباس میرزا" شاهزاده‌ی ایرانی و ولیعهد فتحعلی شاه قاجار با "مسیو ژوبر" فرانسوی نماینده‌ی ناپلئون بناپارت است. عباس میرزا که فرماندهی قشون ایران را در نبرد با نیروهای روس برعهده دارد،‌در دشت قره چمن که قرارگاه اصلی نیروهای ایران است با مسیو ژوبر فرانسوی دیدار می‌کند. هیئت فرانسوی که برای عبور از ایران جهت لشکرکشی به هندوستان منتظر شنیدن پیش شرط های ایران هستند با صحبت های شگفت شاهزاده‌ی ایرانی روبرو می شوند. آنجا که شروع به سنجش میان اروپای پیشرفته و ایران عقب مانده می‌کند و عمق شکاف میان دو برهه از تاریخ ایران را نمودار می‌کند.

سید جواد طباطبایی در کتاب " مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی ایرانیان" شکست ایرانیان از قوای روس را مسبب زایش یک نوع " آگاهی نوآیین ایرانیان" می داند. اگر این سخن را بپذیریم می توانیم دارالسلطنه‌ی تبریز و در راس آن "عباس میرزا" و "میرزا عیسی قائم مقام" را پیشروان این آگاهی نوآیین بدانیم و به واقع هم چنین است. عباس میرزا نخستین کسی است که به صورت رسمی و دولتی این پرسش را مطرح می کند که «چرا عقب مانده ایم؟» پرسشی که به سبب اظهارات عباس میرزا امروز سابقه ای دویست ساله دارد.

اما آنچه که این سوال و این کشف عباس میرزا را ارزشمند می‌سازد، جدای از بیان رسمی این مساله، این است که شاهزاده‌ی ایرانی درست در دویست سال پیش بی آن که خود و یا حتی کسی از نزدیکانش به فرنگ رفته باشد، به شکاف عمیق به وجود آمده میان ایران و اروپا پی می برد و آن را حس می کند. متن حرفهایی که با ژوبر فرانسوی می زند و ما بخشی از آن را آوردیم اشاره‌ی مستقیمی است به "فهم آگاهی نوآیین ایرانیان" که شاهزاده عباس میرزا و میرزا عیسی قائم مقام نخستین نمایندگان آن به شمار می روند.

بی شک جنگ های ایران و روس و شکست های متوالی نیروهای ایران از قوای روسیه و از دست دادن سرزمین های بسیاری از خاک ایران در فهم عباس میرزا از این ضعف و عقب ماندگی تاثیر داشته است.

بررسی وقایع و اتفاقات دارالسلطنه‌ی تبریز و اقدامات میرزا عیسی قائم مقام نیز ما را به این مطلب نزدیک‌تر می کند که در این زمان نوعی آگاهی  و آیین نو در ساختار فکری و ذهنی ایران- ایرانی که به سبب تاریخ و رخدادهای خاص سده‌های پیش از آن ، از ساختار خاص حکومت صفوی تا پیشتر که حمله‌ی مغولان و قبل از آن تا تاریخ های دوردست تر،‌ به سراشیبی سقوط افتاده بود- در حال شکل گیری است. دارالسلطنه‌ی تبریز را که "عباس میرزا" و "میرزا عیسی قائم مقام" و جمعی دیگر از نیکنامان آن عصر را در خود جمع کرده، می توان به عنوان ایرانی کوچک با سوالی بزرگ به شمار آورد. سوالی که همچنان مطرح است که «چرا عقب مانده ایم؟»

 

ب) در باب بسط و گسترش زمزمه‌ی عقب ماندگی و تبدیل آن به یک پرسش فراگیر ملی

چندین سال بعد از قراردادهای ترکمانچای و گلستان و پیدایش آن "آگاهی نوآیین" که بروز آن در دارالسلطنه‌ی تبریز از وجود نوعی «خلاء» موجودیت یافت،‌نخستین طیف از تحصیلکردگان ایرانی عازم فرنگ شدند. آنجا بود که این شکاف میان ایران و غرب صورت رسمی و جدی به خود گرفت. در برخی متون و نوشته ها و نامه ها و رساله ها و مرسولات ایرانیان فرنگ رفته این مساله رخ می نماید.مشاهده‌ی جنبه های مدرن زندگی غرب همچون تلگراف، تراموا، بانک، راه آهن، برق، لوله کشی آب و فاضلاب، کارخانجات و تولیدات صنعتی، تماشاخانه و موارد دیگر که در نخستین گام گذاشتن ایرانیان به فرنگ خود را رخ می نمایاند. به تدریج آنها به جنبه های عمیق تر جامعه‌ی غرب پی می برند. «جنبه های زیر‌بنایی سیاسی و اجتماعی همچون حاکمیت قانون(در مقابل حاکمیت مطلق حکام و فرمانروایان در ایران)، محدودیت اختیارات حکومت(در مقابل اختیارات نامحدود پادشاه در ایران)، پاسخگو بودن حکومت در قبال اقدامات و تصمیماتش( در مقابل مطلق العنان بودن حکومت در ایران)، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب و تشکلهای سیاسی، آزادی مذهب و اجتماعات، انتخاب حکومت از سوی مردم(در برابر مشروعیت الهی  حکومت در ایران) و امکان انتقاد از حکومت از جمله جنبه های دیگر جوامع اروپایی بود که به تدریج ایرانیان را تحت تاثیر خود قرار می دهد.»

به تدریج با ورود اطلاعات و آگاهی‌های ناشی از مشاهدات ایرانیان فرنگ رفته  به جامعه‌ی ایرانی، مقایسه و سنجش میان موجودی به نام "ایران" و موجودی به نام"غرب" فراگیرتر و عام تر می‌شود. در این میان انتشار روزنامه‌ فاکتور مهمی در بسط و گسترش آن "آگاهی نوآیین" بود.

در یک نگاه مطبوعات عصر ناصرالدین شاه را می توان در امتداد حرف هایی که عباس میرزا در دشت قره چمن به مسیو ژوبر فرانسوی زده بود، دانست. در ادامه‌ی دست و پا زدن ایرانیان فرو رفته در بهت و حیرت از اختلاف میان دو جامعه‌ی ایران و اروپا، مفاهیم نوینی به جامعه‌ی ایرانی تزریق می‌شد. جامعه‌ی ایرانی خسته از شکست های پیاپی تاریخ سده های اخیرش حتی برای فرار رو به واردات یک سری واژگان، عبارات و اصطلاحات نوین می کند. اگرچه در میان این واردات، برخی مفاهیم در ترجمه‌ی به فارسی به سبب نبودشان در ساختار اندیشه‌ و فکری عام ایرانیان، دچار نوعی کاهش بار معنایی و محتوایی شدند، اما این کاهش بار معنایی به نوعی قربانی بسط یافتن برخی واژگان شد.

از یک طرف، پرسشی اساسی پیش روی ملت در باب عقب ماندگی ایرانیان و از طرف دیگر واژگان و تعابیر نوین وارداتی و به دنبال آن مفاهیم نوینی که البته برخی ناقص وارد می شدند، ایران را تا امضای فرمان مشروطیت به قلم مظفرالدین شاه برد. مسیری که در گام ها و سال ها و دهه های بعدی ادامه یافت و هرگز پاسخی درخور پیدا نکرد.

 

پ) در باب "اصلاح و تغییر" و موانع پیش رو

با وجود بسط و گسترش تدریجی پرسش اساسی عقب ماندگی ایرانیان، با این وجود روند اصلاح و تغییر در ایران آن روندی نبود که در اروپا و غرب پیش می رفت. اصلاحات از همان زمان یک مساله‌ی هزینه‌دار به شمار می رفت. ساختار اجتماعی ایران به طور عیان و ساختار اندیشه و تفکر ایرانیان به طور پنهان و در پشت صحنه، دچار نوعی پیچیدگی و تصلب و سختی شده بود. و این تصلب بود که با وجود رشد فزاینده‌ی خواستاران تغییر به صورت ضمنی،‌اصلاحگران واقعی را که عده‌ی اندکی بودند با تنگنا و مشکل رو به رو می کرد و افکار و اعمال اصلاح طلبانه‌ی آنان را با هزینه های گزاف همراه می ساخت. برای نمونه می توان به داستان میرزا حسن رشدیه در تاسیس مدارس جدید و نوین در ایران اشاره کرد.

اما چرا با وجود برخی اقدامات تاریخ معاصر همچون تاسیس دارالفنون و مدارس جدید،‌اعزام دانشجویان در رشته های مختلف به اروپا برای تحصیل،‌ امضای فرمان مشروطه و تاسیس مجلس و نشر انتشارات و طبع انطباعات و موارد دیگر تا دهه های بعد و انقلاب 1357 و اقدامات بعدی تا به امروز، اما همچنان صحبت‌های شاهزاده عباس میرزا به مسیو ژوبر فرانسوی تازگی دارد؟ چه چیز امروز ما با سالهای جنگ ایران و روس  در دوره‌ی قاجار برابری می کند که همچنان پس از گذشت دویست سال از آن روزها، حس عباس میرزا برایمان به نوعی قابل درک است؟ علت کجاست و سبب چیست؟ و این علت و سببی که ما در جستجوی آنیم چه می تواند باشد که در زمان عباس میرزا هم مطرح بوده است؟ به طور حتم تاریخ این سرزمین تغییرات بسیاری را از آن روزها تا به امروز به خود دیده است. اما کنکاش مسایلی که ارتباط و اشتراکی با عصر عباس میرزای فرمانده‌ی قشون ایران در نبرد با روسها دارد باید در اولویت توجه و پژوهش ما قرار بگیرد. با این تاکید که صد البته تغییرات بسیاری از آن زمان تاکنون در جامعه‌ی ایرانی رخ داده است.

در یک جمع بندی ساده و کلی می توان به یک ترکیب دو سویه اشاره کرد: "ساختار قدرت در ایران" و "مجموعه‌ی آداب و فرهنگ و رفتار ایرانی" که اثرات هر یک در دیگری غیر قابل کتمان و پنهان کردن است. منظور ما در دو سویه بودن این رابطه همین مطلب است که ساختار قدرت تمرکزگرا در ایران خود، زاییده و زاینده‌ی آداب و فرهنگ و رفتار ایرانی است. و کاوش در علل عقب ماندگی ایران باید چیزی در میان این ترکیب کلی و بسیار گسترده باشد.

 

پ-1) ساختار قدرت در ایران:

ساختار حکومت و قدرت در ایران همواره به گونه ای بوده است که نهادهای مستقل از حکومت به آن شکلی که در غرب تشکل یافت هرگز در ایران تشکیل نشد و فرصت تشکیل نیافت. تا پیش از امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه، مدل حکومتی ایران (حتی در دوره‌ای که ایران ملوک الطوایفی اداره می شد)پادشاهی به تمام معنا بود. پادشاه در راس حکومت، اختیارات نامحدود داشت و به نظر می‌رسد این مساله در طول بیش از بیست و اندی سده، نوعی استبداد را در ساختار ذهنی ایرانیان نهادینه ساخت. به گونه ای که ایرانیان (چه پیش از انقلاب مشروطه و چه پس از آن) هرگز توانایی اندیشیدن بیرون از دایره‌ی استبداد را نداشتند.

احزاب، مطبوعات،‌نهادهای مدنی، استقلال قوا، محدودیت اختیارات حکومت، حاکمیت قانون و مواردی که پیشتر ذکر آنان رفت هرگز نمی توانست در ساختار ذهنی ایرانی رشد یافته در فرهنگ استبدادی جایی برای حتی اسکان موقت داشته باشد. در کتابی با عنوان "ایران" که به قلم ونسان مونتی در 1957 در پاریس انتشار یافت، نویسنده بیان زیبایی از اوضاع و احوال ایرانی می آورد:

« ... در پشت پرده، روح ملتی پنهان است که از دوران طفولیت منهوب و در هم کوفته است. چون به ناامیدی خو گرفته است. درست است که از چندی بدین طرف دیگر معلم مدرسه به صورت شاگردانش اخِ تف نمی اندازد و به آنها چوب نمی زند، ولی طفل خردسال و جوان، از ظلم و بیدادی که راه و رسم حکومت گردیده است چه انتظاری می تواند داشته باشد؟»

 

پ-2) مجموعه‌ی آداب و فرهنگ و رفتار ایرانی:

آنچه که به عنوان آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی از آن یاد کردیم، مجموعه ای خاص از حرکات و رفتار و گفتار و کردار است که برای پی بردن به اصل و اساس آن نوشته های چندین تن از فرنگیان و البته شخصیت های شاخص ایرانی را مرور می کنیم:

جیمز موریه در کتاب "سیاحت ایران و ارمنستان و آسیای صغیر و استانبول" در مورد خلقیات ایرانیان زمان فتحعلی شاه قاجار چنین می نویسد:

«در تمام دنیا مردمی به لافزنی ایرانیان وجود ندارد. لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است. هیچ ملتی هم مانند ایرانیان دو رو نیست و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف می کنند باید از شرشان برحذر باشی. ایرانیان تا دلت بخواهد حاضرند به تو قول و وعده بدهند که اگر احیانا اسبی، مزرعه ای، خانه ای و یا هر چیز دیگری را در حضورشان تعریف و تمجید نمایی، فورا می گویند تعلق به خودتان دارد. عیب دیگری هم که دارند دروغگویی است که از حد تصور خارج است. ایرانیان لبریزند از خودپسندی و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشوند که به این درجه به شخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان اهمیت قائل باشند. »

"شاردن" جهانگرد مشهور فرانسوی که در عصر صفوی چندین بار به ایران سفر نموده و سالها نیز در ایران سکونت داشته در باب اخلاق ایرانیان می نویسد:

«... ایرانیان بسیار مخفی کار و متقلب و بزرگ ترین متملقین عالم هستند و در دنائت و وقاحت هم بی همتا می باشند. به غایت دروغگو هستند و کارشان همه پرگویی و قسم و آیه است و برای اندک نفعی حاضرندبه دروغ شهادت بدهند.وقتی از کسی پولی یا چیزی قرض می گیرندپس نمی‌دهند و به محض این که دستشان برسدخودی و بیگانه را فزیب می دهند و با او به دغل معامله می کنند. در خدمتگزاری عاری از صداقت هستند و در معاملات دوستی نمی فهمند...»

"الکسی سولتیکوف" شاهزاده ی روسی شخص دیگری است که در دوره‌ی قاجار به ایران سفر می کند و در سفرنامه‌ی خود درباره‌ی ایرانیان چنین می نویسد: «درستی صفتی است که در ایران وجود ندارد و همین خود کافی است که این مملکت در نظر خارجیان نفرت انگیز بیاید...دروغ به طوری در عادت و رسوم این طبقه(طبقه‌ی نوکر و کاسب و دکاندار) از مردم ایران(و می توان گفت تمام طبقات) ریشه دوانیده است که اگر احیانا یک نفر از آنها رفتاری به درستی بنماید و یا به قول و وعده‌ی خود وفا نماید، چنان است که گویی مشکل ترین کار دنیا را انجام داده است...»

"ژان لارتگی" روزنامه نویس فرانسوی نیز در کتاب خود به نام "ویزا برای ایران" که در 1964 در پاریس منتشر شده است می نویسد: «... ما فرنگی ها وقتی در حق کسی می گوییم سخت و ریژید و مشکل و استوار است، مقصودمان تمجید و تحسین از اوست. در صورتی که در ایران چنین آدمی را احکق و نادان می خوانند و وقتی می خواهند کسی را تعریف کنند، می گویند خیلی نرم است؛ یعنی سهل الانعطاف است و حاضر است به هر لباسی در آید...»

از ایرانیانی که در باب ایران و ایرانی اظهار نظر کرده اند سخنان "سید محمدعلی جمالزاده" و "مهدی بازرگان" از همه شنیدنی تر است.

جمالزده در کتاب "خلقیات ما ایرانیان" می نویسد:«... هر چه بیشتر با این مردم می جوشم و بیشتر با آنها نشست و برخاست می کنم کمتر اخلاقشان به دستم می آید و کمتر از کار و بارشان سر در می آورم... با همه‌ی قیافه‌ی جدی که به خود می دهند هیچ کار دنیا را به جد نمی‌گیرند، مگر در سه مورد مخصوص: یکی شکم، یکی کیسه و یکی تنبان. وقتی پای این سه چیز به میان می آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی می فروشند. چطور می خواهی دلم به حال این مردم کچلک باز و دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات دنیا تنها به سه طریقه‌ معتقدند. که عبارت است از سرهم بندی، و سیاست عالیه‌ی ماست مالی و روش مرضیه‌ی ساخت و پاخت. این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و کشفیات قریحه‌ی سرشار خودشان است و در ایم میدان، الحق که گوی سبقت را از جمیع جهانیان ربوده اند.»

مهدی بازرگان در کتاب سازگاری ایرانیان می نویسد:«... وقتی بنا شد ملتی به طور جدی با دشمن رو به رو نشود، تا آخرین نفس نجنگد و بعد از مغلوب شدن، سرسختی و مخالفت نکند، بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد، اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه‌ی گرمتر از آش شده،‌صرف و نحو بنویسد یا کمر خدمت برای خلفای عباسی بسته. دستگاهشان را جلال و جبروت ساسانی برساند، در مدح سلاطین ترک چون سلطان محمود غزنوی که بر تختش می نشیند آبدارترین قصاید را بگوید. غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و خدمتگزار و وزیر فرزندانش گردد، یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد درآمده. به هر کس و ناکس تعظیم و خدمت کند، دلیل ندارد که نقش و نام چنین مردمی از صفحه‌ی روزگار برداشته شود...»

در ادامه‌ی سخن و صحبتهایی که گذشت، باید ذکر کنیم که این فرهنگ و آدابی که در پستوی ذهن و اندیشه‌ی ایرانیان نقش بسته ردی از اتفاقات و رخدادهای تاریخ را بر خود می بیند. به عنوان نمونه از حمله و هجوم اقوام بیگانه چون مغول و ازبک و عرب گرفته تا الهی شمرده شدن حق پادشاهی، و دستگاه استبداد و ملزومات خاص آن و موارد بی شمار دیگر که البته پژوهش جامعی را برای بررسی های بیشتر می طلبد. به عنوان مشتی نمونه‌ی خروار و در تکمیل پایانی بحث می توان رشد تملق و دروغ را در چارچوب استبداد مثال زد که به سبب ساختار خاص سامانه‌ی استبدادی در طبقه بندی قدرت و اتکای قدرت در آن به اشخاص بروز پیدا می کند.

اما فرای تمامی صحبت های مطرح شده باز هم سوالات بی شماری هست. "چرا پادشاهی در ایران خود سدی است در برابر اصلاح، اما در ژاپن  امپراتور میجی خود دست به اصلاحات می زند؟ به گونه ای که او را معمار ژاپن امروز می دانند."

"چطور این امکان هست که مذهب و ایدئولوژی به جای موتور محرک یک جامعه بودن خود در قالب یک مفهوم صلب و سخت، بندی می شود بسته بر پای تغییر؟"

"آیا پژوهش در باب تاریخ اندیشه در ایران می تواند گره گشای اصلاح و تغییر در ایران باشد؟" "چه جایی است که ما اگر به آن برسیم دیگر خود را عقب مانده تصور نمی کنیم؟" و هزاران سوال دیگر که به نظر می رسد برای یافتن پاسخ های آن عطشی در حال شکل گیری است.

اصفهان- بهار 1389

 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی