حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

(باز نشر دوباره- انتشار نخست در تاریخ 88/9/28 با نام کوروش)نگاره ای خیالی از کوروش هخامنشیبه مناسبت ۲۹ اکتبر(۷ آبان) که به قولی روز بزرگداشت کوروش کبیر است از طرف کانون آریا بروشوری توی دانشگاه (صنعتی اصفهان) پخش کردیم. اگرچه با دردسر فراوان اما نهایتا ۷۰۰ نسخه از آن را توی سلف دانشگاه توانستیم توزیع کنیم. استقبال خوبی شد.

این متن دقیقا همان متن بروشور کوروش است که روی وبلاگم می گذارم:

منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکـد، شاه چهار گوشه جهان.

 

کورش کبیر، کورش بزرگ یا کورش دوم، بنیانگذار امپراتوری هخامنشی و از بزرگترین شاهان جهان باستان به شمار می آید. او فرزند "کمبوجیه اول" شاه انشان و "ماندانا" دختر "آستیاگ" شاه ماد بود و نسبش از طریق کمبوجیه اول فرزند "کورش اول" فرزند "چیش پیش" به "هخامنش" بزرگ طایفه‌ی پاسارگادیان می رسید. هخامنش نخستین کسی از پارس ها بود که از ضعف دولت عیلام بهره جست و حکومت انشان را به دست گرفت.

کورش پس از اینکه به عنوان جانشین پدر به حکومت انشان رسید، از نارضایتی دربار و مردم ماد استفاده کرد و علیه آستیاگ پدر بزرگ خود و شاه ماد شورید و او را شکست داد. او پس از به هم پیچیدن طومار حکومت مادها به عنوان نخستین حکومت ایرانی، شاهنشاهی بزرگی تأسیس نمود که به زودی بیشتر سرزمین‌های شناخته شده آن زمان را مطیع خود کرد. وی شاهنشاهی خود را بر پایه حکومت پیشین هخامنشیان بر انشان، "شاهنشاهی هخامنشی" نامید.

هخامنشیان دو سده (از ۵۵۹پ.م تا ۳۵۹پ.م) بر بخش های بزرگی از سرزمین‌های آباد آن دوران از دریای مدیترانه و شمال آفریقا تا دره رود سند و مناطق شرقی‌تر حکمرانی کردند و تأثیر زیادی بر فرهنگ و تمدن ایرانی گذاشتند. حس غالب این است که برای ایرانیان و ایران دوستان، هخامنشیان امروزه از محبوب‌ترین بخش‌های تاریخ به شمار می‌آید. و تخت‌جمشید کهنه نگین تاریخ این سرزمین نیز که روزگاری پایتخت تشریفاتی هخامنشیان محسوب می شد، امروزه اگرچه خالی از شکوه باستانی خویش است اما همچنان به تمامی آثار تاریخی در همه‌ی دوره های بعدی تاریخ ایران فخر می‌فروشد.

به مناسبت ۲۹ اکتبر ( ۷ آبان ) که چند سالی است به عنوان روز بزرگداشت کورش کبیر مطرح شده است۱، تلاشی در جهت معرفی شخصیت کورش به عنوان نماینده فرهنگ ایرانی صورت گرفته که در دو بخش، یک بخش اصلی "منشور کورش" و بخش دیگر "کورش یا ذوالقرنین" در ادامه آمده است.

منشور کورش:

آنچه که نام کورش را از میان صدها فرمانروای دنیای باستان مطرح ساخت و لقب کبیر یا بزرگ (cyrus the great) را برای او به همراه آورد، جدای از فتوحات بسیار و ذکر نامش در کتب بنی اسرائیل، منش خاص و کردار دادگرانه‌ی اوست که به طور تمام و کمال در فتح بابل دیده می‌شود. احترام به اندیشه و مذهب ملل مغلوب و پرهیز از خشونت و خونریزی، آزاد کردن اسرا و بندگان و بردگان، و رفتاری که خود و سربازانش با مردم سرزمین مغلوب داشتند، چیزی است که هرگز در میان خشونت ها و نبردهای تاریخ فراموش نمی شود. همین احترام به اندیشه و مذهب ملت مغلوب است که حتی مورخین یونانی را  به تمجید از شخصیت او واداشته است.

سال ۵۳۹پ.م کورش بابل را فتح کرد. فتح بابل با دیگر فتوحات کورش و سپاهیانش تفاوت داشت.«... با حداقل تلفات ممکن همراه بود ... و او به گونه‌ای وارد بابل شد که گویی بابلیان در انتظار او بودند و از او استقبال کردند.»2

اوضاع آشفته ای که "نَبونید" شاه بابل پدید آورده بود، نارضایتی کاهنان معابد و مردم بابل را به دنبال داشت. حتی «روایتی نیز هست که بر اساس منابع عبرانی و یهودی بلتشر (Bel-taŝar) یا بالتازار (Baltazar) پسر نبونید که در عین حال فرمانده‌ی قشون بابلیان در عهد نبونید علیه کورش بود، بر پدر خود شوریده و با مردم بابل هم صدا شد و ورود کوروش و سپاهیانش را به بابل آسان نمود.»۳

پاسارگاد

به هر صورت کورش توانست دژ بابل را تسخیر کند. او پس از فتح تازه اش به آزادی اسرا، بندگان و بردگان یهودی و غیر یهودی از زندان دستور داد و به یهودیان کمک کرد به سرزمین‌های خود بازگردند. عده ای از یهودیان نیز پس از این رویداد به ایران مهاجرت کردند و در بخش های مختلف این سرزمین ساکن شدند.

پذیرش کورش  توسط بابلیان در "سیروپدی" یا "کورش نامه"  اثر گزنفون۴ دیده می‌شود، و همچنین منشور منسوب به خود کورش که آن را به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر در جهان می‌شمرند. رفتار کورش با بابلیان در حالی است که در کتیبه‌های منسوب به پادشاهان دیگر عصر  باستان، تفکر و اندیشه‌ای دیگر، درست از جنسی مخالف مفاد برخورد کورش به چشم می‌خورد:

آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ‌م.): "… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم."۵

سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ‌م.): "… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد."۶

آشور بانیپال (۶۴۵پ‌م.) پادشاه آشور پس از تصرف شهر شوش: "… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند." ۷

نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (۵۶۵ پ‌م.): "… فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد." ۸

 با نگاه به بخش هایی از کتیبه های باستانی و مقایسه‌ی آن با منشور کورش بهتر می توان فضای 2500 سال پیش و ارزش رفتار کورش و سپاهیانش را در فتح بابل درک کرد. کورش این منشور خود را چنین آغاز می کند:8

۱. «کورش» شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل»، شاه «سـومـر» و «اَکـد»، …

۲. ... همه جهان

متأسفانه بخش هایی از منشور بر اثر تخریب قابل خواندن نیست؛ اما مفهوم کلی را می توان از میان نوشته ها بازیافت.

در سطور بعدی اوضاع بابل را شرح می‌دهد:

۳. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.

۴. او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.

۷. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک۹» خدای بزرگ روی برگرداند.

۸. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌کرد ... همه مردم را.

در ادامه کورش خود را مورد تأیید مردوک خدای بزرگ بابل معرفی می‌کند:

۱۱. ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

۱۲. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.

۱۳. او تمام سرزمین «گوتی» را به فرمانبرداری کورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» را. کـورش با هر «سیاه سر» (همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار کرد.

در سطر سیزدهم اشاره‌ی کورش به رفتار دادگرانه‌ی خود دیده می‌شود. او در سطرهای بعدی گفتارش را ادامه می‌دهد:

۱۴. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.

۱۵. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.

۱۷. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» شاه را به دست کورش سپرد.

و البته شادمانی مردم را نیز از رفتار خود شرح می دهد:

۱۸. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.

۱۹. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

بعد از این نوزده سطر روایت به زبان کورش باز می گردد. از ایتجا تا پایان منشور از زبان کورش بیان می شود. کورش در آغاز به معرفی خود و جایگاه خود و خانواده اش می پردازد و کمی قدرت نمایی می کند:

۲۰. منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکـد، شاه چهار گوشه جهان.

۲۱. پسر «کمبوجیه»، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش»، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش»، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

۲۲. از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بَعل» (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو۱۰» گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛

و سپس در ادامه مشاهدات خود را از بابل و رفتاری که با بابلیان داشت بازگو می کند. در این میان همچنان خود را مورد تأیید مردوک می نامد:

۲۴. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

۲۵. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.

۲۶. من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.

۲۷. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،

۲۸. برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند؛

۲۹. و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» (دریای مدیترانه) تا «دریای پایین»( خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» همه چادرنشینان،

۳۰. مـرا خـراج گزاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» و «شوش».

در سطرهای بعدی کوروش اندیشه‌ی "احترام به مذهب ملت دیگر"(اینجا ملت مغلوب) را نمایان می کند:

۳۲. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.

۳۳. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،

۳۴. به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،

اشاره کورش در سطر ۳۳ و ۳۴ به لفظ"شادی و خرمی" جالب توجه است. او پیکره خدایان سومر و اکد را برای خشنودی مردوک "با شادی و خرمی" به نیایشگاه هایشان باز می گرداند و در حالی که مردوک خدای بزرگ بابل را محترم می شمرد، به خدایان سومر و اکد بی احترامی نمی کند. او اکنون از مردوک خدای بابل که او را تأیید کرده است، از زبان خدایان دیگر و برای خود نیایش می‌خواند:

۳۴. به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،

۳۵. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: "به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار."

در سطرهای پایانی صحبت از سازندگی است:

۳۶. بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم ...

۳۷. ... غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ها و کبوتران ...

۳۸. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» را استوار گردانیدم ...

۳۹. ... دیوار آجری خندق شهر را،

۴۰. ... که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛

۴۱. ... به انجام رسانیدم.

۴۲. دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ۱۱ ...

اشاره‌ی جالب کورش در سطرهای ۴۰و‌۴۱ به برده‌داری قابل توجه است که هیچ یک از شاهان پیش از کورش با بیگاری گرفتن بردگان نتوانسته بودند کارهای ذکر شده در سطرهای۳۸ و ۳۹ را به انجام برسانند. اما او ... به انجام می رساند.

از چند سطر پایانی چیز زیادی متوجه  نمی شویم. و منشور با عبارت «... برای همیشه.» پایان می یابد.

 

منشور کوروش

کورش یا ذوالقرنین

ذوالقرنین واژه ای عربی است به معنای دارنده‌ی دو شاخ یا صاحب دویست سال و از شخصیت هایی است که در کتب مقدس از جمله قرآن نامش آمده است. درباره ی هویت او به سبب چندگانگی هیچ چیز به طور قطعی مشخص نیست. عده ای او را "کورش کبیر"، عده‌ای "داریوش هخامنشی"، عده‌ای "اسکندر مقدونی" و عده‌ای او را از امراء یمن می دانند. برخی نیز از پادشاه چین سازنده ی دیوار چین نام برده‌اند. با این وجود بررسی‌ها و آیات و نشانه‌ها به کوروش و داستان زندگی او بیشتر شبیه است.

سوره کهف- آیات ۸۳ تا ۹۸

۸۳) از تو از ذو القرنین پرسند. بگو: براى شما از او خبرى خواهم خواند.۸۴) ما به او در زمین تمکین دادیم و از هر چیز وسیله اى عطا کردیم.۸۵) پس راهى را تعقیب کرد.۸۶) چون به غروبگاه آفتاب رسید آن را دید که در چشمه هاى گل آلود فرو مى رود و نزدیک چشمه گروهى را یافت . گفتیم اى ذو القرنین یا عذاب مى کنى یا میان آن طریقهاى نیکو پیش مى گیرى.۸۷) گفت : هر که ستم کند زود باشد که عذابش کنیم و پس از آن سوى پروردگارش برند و سخت عذابش کند.۸۸) و هر که ایمان آورد و کار شایسته کند پاداش نیک دارد و او را فرمان خویش کارى آسان گوییم.۸۹) و آنگاه راهى را دنبال کرد.۹۰) تا به طلوع گاه خورشید رسید و آن را دید که بر قومى طلوع مى کند که ایشان را در مقابل آفتاب پوششى نداده ایم.۹۱) چنین بود و ما از آن چیزها که نزد وى بود به طور کامل خبر داشتیم.۹۲) آنگاه راهى را دنبال کرد.۹۳) تا وقتى میان دو کوه رسید مقابل آن قومى را یافت که سخن نمى فهمیدند.۹۴) گفتند: اى ذو القرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین تباه کارند آیا براى تو خراجى مقرر داریم که میان ما و آنها سدى بنا کنی.۹۵) گفت : آن چیزها که پروردگارم مرا تمکن آن را داده بهتر است مرا به نیرو کمک دهید تا میان شما و آنها حائلى کنم.۹۶) قطعات آهن پیش من آرید تا چون میان دو دیواره پر شد گفت : بدمید تا آن را بگداخت گفت : روى گداخته نزد من آرید تا بر آن بریزم.۹۷) پس نتوانستند بر آن بالا روند، و نتوانستند آن را نقب زنند.۹۸) گفت : این رحمتى از جانب پروردگار من است و چون وعده پروردگارم بیاید آن را هموار سازد و وعده پروردگارم درست است.

 

از ترجمه ی آیات ۱۲ چند مورد برداشت می شود:

۱) ذوالقرنین سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و در نهایت به منطقه ای که میان دو کوه است که در آن جا با اقوامی برخورد کرد که سخن نمی فهمند.

۲) او سازنده‌ی سدی است که در آن از آهن و مس استفاده شده است و هدف از ساختن آن سد نیز جلوگیری از هجوم اقوام مهاجمی است که تباهکارند.

۳) او پادشاهی دادگر بود که به عدالت حکومت می کرد و به خدای یکتا اعتقاد داشت.

 موافقین تطابق شخصیت ذوالقرنین و کوروش کبیر به استناد برهان‌هایی، این موارد را با داستان کوروش همخوانی می‌دهند. نخست آن که لشکر‌کشی‌های کوروش را با موارد ذکر شده مطابق می‌دانند. اول فتح لیدی در غرب، سپس فتوحات شرقی و سر انجام حضور او در شمال شرق و در میان کوه های قفقاز.(در این میان ذکری از فتح بابل آورده نمی شود. شاید به سبب آن که فتح بابل با لشکر کشی های دیگر متفاوت بود یا آن که بتوان آن را به عنوان لشکر کشی به غرب قلمداد کرد.)

دوم مربوط به ساختن سد است که برخی مورخین عقیده دارند کوروش در لشکر کشی اش به مرزهای شرقی و شمال شرقی برای جلوگیری از حمله اقوام وحشی (مغول ها) سدی را در میانه‌ی کوه‌های قفقاز بنا کرده است. (عده ای این سد را بازمانده‌ی سدی که امروزه در تنگه‌ی داریال در گرجستان امروزی میان ولادی کیوکز و تفلیس فرار دارد یکسان می دانند. جنس این سد که در ساخت آن از آهن  نیز استفاده شده است، مزید بر علت شده است تا این نظریه قوت بیشتری پیدا کند.)

مورد سوم نیز که از رفتار و منش کوروش به طور کامل برداشت می شود که او حاکمی عادل بود که نسبت به زیر دستان و ملل مغلوب با مهربانی برخورد می کرد.

افزون بر این موارد برخی دانشمندان به مجمسه‌ی کشف شده‌ی منسوب به کوروش در قرن نوزده میلادی در نزدیکی شهر استخر در دشت مرغاب استناد می‌کنند که تقریبا قامت یک انسان را دارد و کوروش را با دو بال همانند بال عقاب که از دو سمت باز شده، نشان می‌دهد که تاجی با دو شاخ روی آن دیده می شود. این دانشمندان کشف این مجسمه را دلیلی بر همخوانی شخصیت ذوالقرنین(دارنده‌ی دو شاخ) و کوروش کبیر می دانند.

"ابولکلام آزاد" از وزرای فرهنگ هندوستان از طرفداران این نظریه است و در کتابی زیر عنوان «ذوالقرنین یا کوروش کبیر» پیرامون این موضوع به تفصیل بحث می‌کند. افزون بر ابوالکلام آزاد، علامه طباطبایی نیز پیرو نظر او در تفسیر المیزان؛ ذوالقرنین را همان کوروش، پادشاه هخامنشی می‌داند.

دیگر دانشمندان نیز احتمال این همخوانی را بیش از گزینه های دیگر دانسته اند. اسکندر مقدونی اگر چه فاتح بود، اما تاریخ گواه است که دادگر و عادل نبود. ویا پادشاه یمن یا چین به هیچ عنوان فاتح شرق و غرب نشد و همینطور گزینه های مطرح دیگر هیچ یک با آیات همخوانی و مطابقت ندارد.

با تمام این تفاسیر یک مطلب را نباید از ذهن دور نگاه داشت که شخصیت کوروش به گونه ای است که اگر چه فرضِ ذوالقرنین بودنش و ذکر نام او در قرآن به ارزش او خواهد افزود، اما به طور حتم ذوالقرنین نبودنش چیزی از ارزش های کردار و رفتار او نخواهد کاست. برخورد او با بابلیان در فتح بابل و رفتار خود و سربازانش در فتوحات انجام گرفته، به طور حتم اگر در طول تاریخ بی نظیر نباشد، کم نظیر است. احترام به اندیشه و مذهب دیگران شاید همان چیزی باشد که نام او را در همیشه‌ی پیوسته‌ی تاریخ جاودانه ساخته است. 

 

پژوهشی از گروه تاریخ

کانون ایران شناسی و گردشگری آریا

پاییز ۸۸

 

 

 

پی نوشت ها:

۱) شروع بحث نام گذاری ۲۹ اکتبر به نام روز بزرگداشت کورش کبیر مشخص نیست. و معلوم نیست نخستین بار کدام پایگاه ، سازمان یا شخص چنین پیشنهادی داده است.

۲) تاریخ ایران باستان-مجموعه‌ی سوم- هخامنشی ها- اردشیر خدادادیان- نشر به دید-۱۳۸۱-چاپ دوم- صفحه‌ی۳۸- به نقل از هرودوت

۳) همان کتاب-صفحه‌ی ۳۵

۴) مورخ یونانی

۴و۵و۶و۷) نقل از پایگاه اینترنتی پژوهش های ایرانی- نوشته‌های رضا مرادی غیاث‌آبادی در زمینه‌ی فرهنگ ایران باستان و اختر باستان‌شناسی- نگاه کنید به  http://www.ghiasabadi.com/manshur.html

۸) با اینکه عبدالمجید ارفعی نخستین کسی است که متن کورش کبیر را از میخی بابلی به فارسی بازگردانده، اما به دلیل سنگین بودن واژگان در ترجمه‌ی عبدالمجید ارفعی، متن منشور کورش از ویــرایــش تـازه و چاپ پـنجم کـتاب «منشور کورش هخامنشی» به زبان‌های فارسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی (چاپ نخست ۱۳۷۷/ چاپ هفتم ۱۳۸۶) از رضا مرادی غیاث آبادی برگرفته شده است. رجوع به توضیحات مربوط به مورد قبل شود.

(برای مطالعه‌ی ترجمه‌ی عبدالمجید ارفعی نگاه کنید به:http://www.aariaboom.com/content/blogcategory/190/279 )

۹) مردوک:{مَ} نام یکی از خدایان بابل و به عقیده بابلیان پسر خدای آسمان و قائم مقام او (از لغت نامه دهخدا- جستجو برای واژه‌ی "نبو")

۱۰) نبو: {نَ} پسر مردوک- خدای نویسندگی

۱۱) مفرغ: {مِ رَ- مَ رَ} آلیاژی از مس و قلع- هفت جوش- مفرغ قدیمی ترین آلیاژی است که انسان آن را شناخته-برای توضیحات بیشتر نگاه کنید به لغت نامه دهخدا، جستجوی واژه‌ی "مفرغ"

۱۲) ترجمه آیات از تفسر المیزان- جلد ۱۳ 

 

 

 

نظرات  (۱)

۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۳:۲۳ مسلم ذوقی بیلندی

درود بر شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی