حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

سفرنامه ناصرخسرواین که مردی، درست هزار سال پیش، از دوگانه سفر- شراب، سفر را برگزیند و سفر می کند و می نویسد آن چه بر او گذشته است، بازتعریفی است از پختگی، انتخابی بین مسئولیت پذیری و لاقیدی، که در شروع کتاب به صورت کاملا پنهان مطرح می شود. صحبت از "سفرنامه ناصر خسرو" است، شرحی بر سفر هفت ساله ابومعین حمید الدین، ناصر بن خسرو القبادیانی المروزی، که به قصد سفر حج شهرهای بسیاری را گذر می کند و باز میگردد.

"شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخردی و بیهوشی راحتی نباشد. حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید. گفتم که من این از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده بود. پس به سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. "

این گونه است که دبیر دیوان عزم سفر حج می کند: از آن شغل که به عهده من بود معاف خواستم و گفتم که مرا عزم سفر قبله است."

سفرنامه ناصر خسرو کتاب شیرینی است. از دو جهت. یکی تاریخ نوشته شدن کتاب است. 437 هجری قمری تا 444، حدود 425 هجری خورشیدی، چیزی نزدیک به 970 سال پیش. این رقم آن قدر رقم با صلابتی است که ناخواسته به کتاب و شرح این سفر، عظمت و اهمیتی والا می بخشد. یعنی توصیفاتی که خواننده از اوضاع و احوال آن روزگاران می خواند مسلما برایش جذابیت زیادی دارد. دوم نثر کتاب است، هم از جهت جمله بندی و انتخاب کلمات، که آهنگی خوش دارد و هم به دلیل علاقه ای که مخاطب کتاب می تواند به ساختار زبان فارسی در یک هزار سال پیش داشته باشد.

در واقع کتاب شرح چهار سفر حج است. یعنی ناصرخسرو در این سفر هفت ساله چهار بار به مکه می رود و لکن فقط یک بار توصیف حج می کند، حج چهارم. بقیه کتاب مربوط است به شرح دیده هایش از شهرهایی که در مسیرش قرار دارند و شرح اتفاقات و ابنیه و آداب و مراسم و کشاورزی و صنعت و  آدم ها. از بلخ به تبریز می رود و از تبریز به ترکیه امروزی و شهرهای بسیاری را پشت سر می گذارد تا لبنان و سوریه و فلسطین و مصر امروز. از مصر به مکه می‌رود و باز می گردد تا نهایتا پس از سفر چهارم به حج، از صحرای عربستان می گذرد و بصره و اصفهان و خراسان را پشت سر می گذارد و به بلخ و دیدار برادر می‌رسد.

در این مسیر توصیف سه منطقه بسیار خواندنی و جذاب است. اول سرزمین هایی که امروزه لبنان و سوریه و فلسطین شده اند به ویژه بیت المقدس، دوم توصیف مصر است و سوم مکه و مدینه و صحرای عربستان. در این مسیرخواننده چند مورد را صریح و سریع دریافت می کند. یکی ارزش تاریخی معنوی سرزمین فلسطین است. محراب زکریا، مهد عیسی، مسجد اقصی، محراب معاویه، محراب عمر، سنگ نقش حمزه، سنگ صخره، قبه‌ی رسول، مقام النبی و مشهد خلیل و قبر یوسف و یعقوب و ...

دوم علاقه مندی نویسنده که یک ایرانی است به تمدن مصر. به گونه ای که در توصیف جنبه های فرهنگی، به مصر بیش از فرهنگ عامیانه دیگر شهرهای پیش رو پرداخته است. مشخصا مصر در آن روزگاران کشور و تمدنی شاخص بوده است و آن گونه که ناصرخسرو می گوید کشوری به نظر قانون مدار و تامین بوده است:

" و همه از سلطان ایمن اند...و بر سلطان اعتماد داشتند که بر کسی ظلم نکند و به مال کسی هرگز طمع نکند.. و آن جا مال ها دیدم از آن مردم، که اگر گویم یا صفت کنم مردم عجم را آن قبول نیفتد. و مال ایشان را حد و حصر نتوانستم کرد و آن آسایش و امن که آن جا دیدم هیچ جا ندیدم."

سوم تفاوتی است که بین مکه و مدینه با دیگر شهرهای عربستان وجود داشته است. به گونه ای که مکه به سبب جنبه تقدسی که دارد همواره زائرانی دارد و رونقی نسبی در کسب و کار، لکن دیگر بخش های صحرایی عربستان چندان وضعیت مطلوبی ندارند:

در راه گذر از صحرا " قومی عرب بودند که پیران هفتاد ساله مرا حکایت کردند که در عمر خویش به جز شیر شتر چیزی نخورده بودند. چه در این بادیه ها چیزی نیست الا علفی شور که شتر می خورد. و ایشان خود گمان می بردند که همه عالم چنان باشد." یا " از آن جا بگذشتیم، همراهان ما سوسماری می دیدند، می کشتند و می خوردند. و هر کجا عرب بود شیر شتر می دوشیدند. من نه سوسمار توانستنم خورد نه شیر شتر."

اما در وصف مکه اوضاع به گونه ای دیگر است: " و بر جانب غربی شش محراب است از نقره ساخته، ... ، هر یک به تکلفی بسیار، از زرکاری و سواد سیم سوخته."... " و یکی که امیر عدن بود ... آبی در زیر زمین به مکه  آورده بود، و اموال بسیار بر آن صرف کرده و در عرفات بر آن کشت و زرع کرده بودند." " و هوای مکه عظیم گرم باشد. و آخر بهمن ماه قدیم، خیار و بادرنگ و بادنجان دیدم آن جا. .. پانزدهم فروردین قدیم انگور رسیده بود، و از روستا به شهر آورده بودند، و در بازار می فروختند و اول اردیبهشت خربزه فراون رسیده بود و خود همه میوه ها به زمستان آن جا یافت شود و هرگز خالی باشد."          
 اما در متن کتاب موارد دیگری هم بود که به نظر نگارنده این متن، با ارزش و مهم است. یکی جملاتی است که در باب اوضاع شهر قاهره می گوید: " و شنیدم که در قاهره و مصر هشت هزار سرا باشد، از آن سلطان، که آن را به اجارت دهند و هرماه کرایه ستانند، و همه به مراد مردم به ایشان دهند و از ایشان ستانند، نه آن که بر کسی به نوعی تکلیف کنند." که به نوعی شاید به امر شناور بودن قیمت گذاری در  بازار آزاد- متناسب با اوضاع و احوال آن روزگاران- اشاره دارد. مورد دیگر نبود اثری از زنان در متن کتاب است جز چند مورد انگشت شمار که آن هم یکی اشاره کوتاه به زن ثروتمند مصری است و دیگری در وصف اوضاع زنان است. یکی در مصر که می نویسد: " و هم در آن ایام هیچ زن از خانه بیرون نیامده بود" و در گذر از طبس این گونه توصیف می کند: "و هیچ زن را زهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی."

نکته دیگری که به نظر نگارنده جالب می آید اشاره به برخی رفتارهای مسلمین است:

" و پس آن کوه... خلقی بسیارند... که ایشان را بجاویان گویند. و ایشان مردمانی اند که هیچ دین و کیش ندارند، و به هیچ پیغمبر و پیشوا ایمان نیاورده اند، از آن که از آبادانی دورند... مردم بد نباشند و دزدی و غارت نکنند. به چهارپای خود مشغول. و مسلمانان و غیرهم کودکان و ایشان بدزدند و به شهرهای اسلام برند و بفروشند."  که گویی فقط رفتار سالیان اخیر نیست و رفتاری است هزار ساله!!

و برای خواننده اصفهانی هم این بخش به طور حتم جذاب است: " و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم. و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود. و بعضی گفتند پیش از این که بارو نبود، هوای شهر خوشتر از این بود و چون بارو ساختند متغیر شد، چنانکه بعضی چیزها به زیان می آید. اما هوای روستا همچنان است که بود." که اشاره به هوای نیک اصفهان دارد که متاسفانه چند سالی است دیگر نام و نشانی از آن نیست.

این موارد تنها بخش کوچکی از این کتاب است. مطالعه این کتاب به سبب همین نکاتی که اشاره می کند بسیار جذاب است. هم از این جهت است که تجربه نخست سفرنامه خوانی را تجربه‌ی مثبتی می دانم.

رنج و عنای جهان اگرچه دراز است/ با بد و با نیک بی گمان به سر آید

چرخ، مسافر ز بهر ماست شب و روز/ هر چه یکی رفت بر اثر دگر آید

ما سفر بر گذشتنی گذرانیم/ تا سفر ناگذشتنی به در آید

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی