حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

مرد خدا در زندان فرعون به لطف خداوند شک کرد. مرد خدا بود و لکن یک لحظه غفلت کرد و هفت سال در زندان بماند. چرا که از زندان تنگ و تاریک فرعون آدمی زنده بیرون آید لکن از زندان غرور و دل نا مطمئن هرگز. در زندان فرعون بماند و در زندان تن نماند. او مرد خدا بود. مباد به زندان تن گرفتار شدن مرد را، مباد به سیاهچال غرور وارد شدن. او تو را بیازماید و رها نکند.

برخی ها جنگ طلبند، چون فقط در جنگ است که هویت می یابند. ایشان مردان همیشه خراب کار تاریخ اند. مباد اوضاع به دست ایشان حواله کردن. 
برخی ها راحت طلبند، چون نه هر مرد را هنر رزم. ایشان هم مردان همیشه خراب کار تاریخ اند. مباد ایشان را بی حساب ارج نهادن.
مرد خدا از جنگ نترسد، لکن به وقت جنگ هم برای صلح و آرامش گام بردارد، چه رسد به وقت صلح. مرد خدا هویتش در جنگ نیست، در صلح است که شکوفا شود. لکن در صلح هم مردانه برای غلبه بر مشکلات می جنگد. اراده مرد خدا بر تداوم صلح است با رعایت عدالت. مباد سکوت و انفعال در مقابل بی انصافان تاریخ.

شیخ را مجادله ای پیش آمد. بگذشت. بر مریدان فرمود: مخاطب، عزیز جان بود و اگرچه باید پاسخ می دادم به ایشان، لکن نه شخصیت مخاطب شایسته سخن ناروا بود و نه شخصیت گوینده. نشاید هر سخن گفتن حتی به وقت بایستن.

شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد با جمله مریدان بنشستی به صحبتی نرم و حکمت ها میان ایشان برفت. مریدی شیخ را گفت: یا شیخ. نذری بود به میان من و خدا. الله اکبر که اجابت خواهد گشت و مرا به اجابت آن عهدی است واجب. شیخ فرمود: نشاید مرد را با خداوند به داد و ستد شدن. نذرت انجام شود یا نشود عهدت اجابت کن. سپس دستی به محاسن خویش کشید و جمله مریدان را گفت: مشاید سر الهی به هرجا فاش شدن. خداوند هرگز ما را به آزمون های سخت وامگذارد که مرد خدا هم در آزمون سخت می شکند. 

الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد...

سال 95 که همه اش کار بود و تلاش ممتد و پیوسته و یک روحیه رستم وار با پشتکار بی نظیری برای من و بابک، دارد جای خودش را در این گردش ایام به سال 96 می دهد. سال یکنواختی بود و من آن را سال " تعامل، تکامل و تداوم" نام گذاشته بودم و تمام تلاشم بر کارگاه بود. همه اش کار بود و خسته کننده بود. شروع سال با روزهای پایانی دوره خدمت نظام وظیفه اجباری همراه بود. بعدش همه اش درگیری های کارگاه بود. با چنگ و دندان برای کارگاه نبرد کردیم. ما را آزار دادند. پایین های کارگاه بسیار زیاد بود و ما مدام و خستگی ناپذیر برای بالا آوردن کارگاه تلاش کردیم. به نظرم ما در زمینه تداوم مسیر کارگاه موفق بودیم، با مشتری های بیشتری تعامل کردیم و به تکمیل روند کارگاه کمک کردیم. اما در مسیر فرهنگی "تداوم و تعامل و تکاملی" نداشتم. مهمترین حسرت سال 95 مطالعه کم بود. فرصت کمی برای مطالعه بود. کمتر از ده کتاب خواندم. اما در همین کتاب ها هم چند مفهوم عمیق بود. یکی در کتاب "پنجاه و سه نفر" درباره گذر عمر نوشته بود و درباره مسیر تکامل بشر خوب نوشته بود. آدمی با گذر عمر هم به تکامل و هم به پایان نزدیک تر می شود. تکامل و پایان هر دو پایاپای هم پیش می روند و این است که زندگی را جذاب کرده است. دیگری در کتاب "شوکران اصلاح" بود که درباره جایگاه تفکر و تعقل در اسلام بسیار نکته ظریفی را اشاره کرده بود. مگر می شود در دین اسلام و در قرآن تا این حد به تعقل و تدبر و تفکر و اندیشیدن سفارش شده باشد، بعد نشر این فکرها و نتایج ممنوع باشد؟نتیجه فکر کردن، بیان نتایج آن تفکر است و از این جهت این نکته ظریف و دقیق که در کتاب شوکران اصلاح به آن اشاره شده بود جزو برترین ایده ها در سال 95 بود.

سال 95 با همه سختی های فیزیکی که داشت در حال اتمام است. مصمم تر از همیشه علاقه مندم دانسته هایم را بیشتر کنم و از همه دانسته هام بیشترین استفاده کنم. امسال سال "گذر از پنج" است. این پنج سال اخیر متفاوت از سال های قبل بوده اند و مصمم هستم که امسال متفاوت تر باشد. انگار این پنج سال یک مسیر پیوسته بوده اند. آری امسال سال گذر از پنج است. برای خودم و برای خانواده و برای دوستان آرزوهای خوب دارم. امسال سال خروس است. بر همگان باد امید صبحگاهان و خروس خوان ایام، بر همگان باد وفای به عهد که مرد را از وفای به عهد شناسند و لاغیر. بر ما باد ظرفیت های وجودی دنیای جدید، ان شالله.

 

گویند عارفی میهمانانی بداشت جمله عارف و این بزرگواران چون بیامدند میزبان را به تعداد ایشان طعام نبود. ناچار چراغ ها خموش کردند که بخورند بی اضطراب نگاه دیگران. صدای قاشق و چنگال بر بشقاب ها بیامد. گویی لشکری بر سر اطعام. چون چراغ ها بر افروختند طعام تمام و کمال بر سر سفره بود و ایشان همه مردان خدا بودند و الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد... 

نگرانم. برای کشور نگرانم. حتی آن هایی که روزی نه چندان دور تصور می کردم هرگز منتقد وضع موجود نمی شوند، انتقادات صریحی را به وضع موجود بیان می کنند. ان شائ الله که به خیر بگذرد...

مریدی شیخ را پرسش کرد: چگونه باشد فراوانی اضمحلال اخلاق؟

شیخ ما که رحمت خداوند بر او باد پاسخ بداد: فساد را قاصدی است و قاصد فساد حاکم فاسد است.

هرگز گمان مبر که در این فساد پر شرر/ سهمی نداری و کناری نشسته ای

چون بر فساد نظاره کردی و سکوت/ اخلاق خویش را به ریش بدان ببسته ای

پس شد آن چه سنت الهی و تقدیر محتوم تاریخ بود. الله اعلم از تدبیر امور که به دست مردان خدا باشد...

شیخ از سفر ممالک تراز اول دنیا بازگشتندی و اهل طریقت همه به دیدار وی شتافتندی و جویای احوال وی شدندی و احوال سفر پرسیدندی.

مریدی گفت: یا شیخ چرا آنان به پیش رفتند و ما بماندیم؟

فرمود: شکست تجربه است و تجربه باارزش. در آن دیاران شکست خورده را باری رسانند تا پیروز گردد و کبیر، لکن در این دیار جمله شکست خوردگان بر مسند امور نشینند و دست به گریبان موفق ها گیرند بهر شکستی دیگر. 

جامعه پر اصطکاک. این اصطلاح خوب و جالبی است برای توصیف جامعه ای که در آن زندگی می کنیم. ما یک نوع زیست پر اصطکاک داریم. روزمره هایی لبریز از اصطکاک. یکی حل نشده، دیگری آغاز می شود. خراشی در پی خراشی دیگر بر پیکر روزمره های ما که عمر ما را تشکیل می دهند و ما مدام در حال ساییده شدن هستیم به یک سری مسائل سطح پایین و مسخره. این آدم را عذاب می دهد. این اصطکاک ها را نباید با مشکلات سطح بالا اشتباه گرفت. مشکلات هم سطح بندی دارند. بعضی از مشکلات مثل تز دکترا می مانند. سخت اند. سخت ترین ها در نوع خود. اما جذاب اند و آدمی در نبرد برای حل این گونه مسائل لذت می برد و احساس خوب دارد. اما اصطکاک های روزمره ما سطح پایین اند. این مساله مرا عذاب می دهد که این موانع نباید باشند اما هستند و من در مسیر خودم بیشتر از این که به فکر چگونگی پیشرفت بیشتر باشم، بیشتر به این اصطکاک ها مشغولم. مشغولم می کنند. آن ها که کارشان ایجاد اصطکاک است مرا و دیگران را مشغول می کنند.