حرف هایی برای گفتن هست

msadeghi.blog.ir
بایگانی

شیخ بر مسیری قدم نهاده، گامی در پی گامی دیگر، می رفت و مریدی گام ها با سرعت، آمد و از شیخ بگذشت. شیخ او را بگفت به کجا چنین شتابان؟ علت را بگو از این عجله که بر گام های تو هویداست.

پاسخ بداد: کاری است عجالتا در قضا افتاده و اهمال نشاید.

فرمود: اهمال در هیچ کاری نشاید. علت عجله را بازگو.

پاسخ بداد: یا شیخ، عجله دارم و باید کارم را هر چه سریع تر انجام دهم.

فرمود: این قدم ها که تو می گذاری بر زمین، معنایی دارند. تو زودتر به کارت می رسی لکن کارت از چنگال تو بخواهد رفت. چرا که با این گونه رهپیمودن که تو میکنی، همیشه دیر است انگار و تو این کار به آرامش نخواهی کرد. آرام برو و مستدام. اهمال نشاید و رهرو مسیری مشخص دارد.

پاسخ بداد: ای شیخ از سخن تو آن چه باید در ذهن می آمد بیامد. لکن با این روزها که تند می گذرند چه کنم؟

فرمود: هر آن چه عجله بیشتر کنی، انگار دیرتر برسی. بنگر که هراس عجله چگونه روزها را تباه سازد و الله اعلم از این عجله که خیر و صلاح را بشوید و غم را در دل مسکون سازد و بر چهره مرد خم بیندازد و مرد را از صواب دور سازد. مرد را عجله دشمن باشد. نشاید ره به این دشمن بدهی در هر گام و در هر کلام. قلب تو از این دشمن خالی باد ای جوان...

شیخ برفت و مرید برفت و قضا برفت...

نظرات  (۱)

نمیشه عجله نکرد... انتظار و صبر سخت ترین کار دنیاست!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی